[مکتوب دویم[1]
از مانکجی به آخوندزاده]
اینکه در فرنامه سترگ
شاهزادهی آزاده جلالالدین میرزای راد، که حضرت دادارش در هر کار یار و مددکار
باد، این بندهی نیازمند را یاد و به اشتهار و اظهار مطالب حقه شاد فرموده بودند
«ای وقت تو خوش که وقت ما کردی خوش». آری هماره دانشمندان خیرخواه غیرتپژوه را
آرزو و آرمان آزادی و آسایش بندگان پاک یزدان است که به مدلول «بنیآدم اعضای
یکدیگرند»، بدون تعصب ملت و دولت ابنای زمان در هر مذهب و ملت و در هر مملکت برادروار
با همدگر رئوف و مهربان زیاند و علم و ادب آموخته در آبادی مملکت و آزادی ملت
گرایند و بسا سالیان دراز باید که مانند آن همیون گروه نواب والا و روحالقدس، بهوقتی
تو دانشپژوه بافرهنگ آهنگ بدین سپنجیسرا بمانید که مردمی چند از پرتو هستیشان
در آسایش زیاند و از بدیهای روزگار در پناهشان آرامند و در خیرخواهی خواستن عام
از نخست تا انجام پیروی از نیاکان نمایند. بلی، اوصاف حمیده و اخلاق پسندیده آن
فرید را از نواب والا و کارپرداز فرزانه شنیده، هرچند در عالم معنی آنچه باید
بفهمد فهمیده، ولی ظاهرا نیز ارادت بههمرسانیده. این بود که به توسط کارپرداز
معزیالیه خدمت سرکار و کاظم آقا عریضهنگار و با رساله موسوم به «اظهار سیاحت
ایران» ارسال نمود. رساله به نظر انور رسیده و عریضه نرسیده، سبب را نمیدانم.
مجددا سواد عریضهی مزبور را نگاشته، لفا ملحوظ میشود. هرگاه خدا بخواهد باقی عمر
ایستادهام به غرامت. باری اظهار اندوه و افسوس به جهت مملکت ایران و حالت
ایرانیان نموده و از چاپ کتاب نواب مستطاب والا که سبب تنبیه جهال و ترغیب هموطنان
است نویدی و در اشتهار تصنیفات کمالالدوله و احتمال آزادی و اجرای مطالب حقه و
سویلزاسیون در ایرا و آسایش و اطمینان حاصل نمودن ایرانیا، امیدی داده بودند که
همکیشان خویش را مژده دهد، داد. تو بدین آرزو مرا برسان. نخستم از نواب والا، خود
و همدینان سپاسگذار است و سپس از نیت خالصانه و پاکی طینت آن فرزانه در رفاهیت
حال عموم بندگان حضرت یگانه، امیدوار. از مضامین هدایتقرین تصنیفات کمالالدوله
مستحضر و بهرهور گردیده، یک نسخه هم استنساخ نموده و جلالالدوله را به لحاظ چند
اقبالالدوله نوشته و خیال چاپ هم برآمده ولی به جهات معلومی که در خاطر عاطر مضمر
است، عجالتا در ایران معذور است و هرکس چاپ نماید، این مهجور پنجاه جلد ابتیاع مینماید.
اگرچه اخلاصنشان را گمان و نمشته چنان است که هزار چنین نسخههای مستطاب در ایران
چاپ و اشتهار یابد، الواط و اشرار را مفید نیفتد و اهرمن فرشته نگردد، مگر به
اتفاق. آری، به اتفاق جهان میتوان گرفت. باری، تا یار که را خواهد و میلش به که
باشد. علیالظاهر که هزارودویستوچندین سال است که مملکت ایران و حالت ایرانیان بر
حسب آبادی و آزادی به کمی گراییده است و به همین منوال سالهای سال میباید و
سلاطین با استقلال مانند اردشیر بابک و شاه کیخسرو بافرهنگ میخواهد که کمکم عادت
گمراهی و مردمآزاری را از این مردمان شرور با نخوت و غرور مرتفع ساخته، زاکون
پیمان فرهنگ و قانون آزادی و هنک را جاری و ساری نماید. اکنون که از برای این قلیل
نفوس خیرخواه ملت و مملکت جز افسوس کاری نه و غیر تسلیم و رضا چاره نیست و حسبالمقرر
و به مفاد «الصبر مفتاح الفرج» شاید از همت والانهمت غیرتپژوهان ملت و مملکت درست
بعد را چاره بشود و الا حالا «میکشد هرجا که خاطرخواه اوست».
حالت زرتشتیان را که نواب
والا در آغاز نامه دویم[2]
درج فرمودهاند، این داعی تفصیل را خدمت نواب والا مشروحا داده است و نواب معظمالیه
بهطور اجمال ذکر فرمودهاند. محض ارادتکیشی تفصیل مزبور را مشروحا خدمت سرکار
ارسال میدارد که شاید در تصنیفات کمالالدوله یا جایی سرکار را به کار آید.
زیاده عرض ندارد.
بندهی ارادتمند مانکجی
لیمجی
4ربیعالثانی1278
[14ژوییه1871]
ضمنا معروض میدارد کتاب
انجمنآرای هوشنگ که از تصنیفات مرحوم مغفور رضاقلیخان للـهباشی هدایت تخلص است
و بسیار مرغوب و مطلوب و یکجا لغت فرس قدیم است، آن مرحمتآیات که حکیم دانا و
فیلسوف زمان و با اخلاص نشان نهایت مرحمت شعار و محض دوستی برحسب خواهش چند سال
اشتغال داشت، این اوقات به انجام رسیده و از چاپ بیرون میآید. انشاءالله به رسم
هدیه بعد از اتمام، یک نسخه از آن را ارسال خدمت ذیموهبت مینماید. و حال که
ابواب مراسلهجات مابین اخلاصنشان و سرکار مفتوح گردیده، مستدعی است اولا مقرر
فرمایید که عریضهجات را داعی از کدام راه و به توسط کی انفاذ حضور مردی ظهور
نماید که زود برساند و جواب برسد، و ثانیا سرکار را هر نوع خدمات و فرمایشات بوده
باشد، در هر باب بدون هیچگونه ملاحظه مرقوم فرمایید و در تعریفات سرکار نسبت به
جناب مستطاب شیخالاسلام دام اجلاله العالی، داعی نیز غایبانه ارادتی حاصل نموده و
خدمت سراسر سعادت جناب ایشان در این عریضه آرزومندانه عرض اخلاصکیشی میرساند.
زیاده عرض ندارد.[3]
*
[مکتوب سوم[4]
- از مانکجی]
فدایت شوم!
دیرگاهی بود که دوستدار به
هیچگونه از فر کنونه آن فرزانه یگانه و هشیوار نامدار که از باستان و راستان جهان
یادگار است، آگاهی نبود و هماره استفسار و پژوهش ارشرینهای روزگاران بلندباره با
داد و دانش مینمود. تاکنون که از دیدن فرنامه همییونت خوشنود و شادان و از طرز نگارش
و گذارش آن خرم و خندان و بیشتر از پیشتر اخگر اشتیاق شعلهور و دادار بینیاز
یاور و اختر سازگار رهبری نمایند که با استواری آخشیجانیپیکر در ایران مینونشان
که وطن اصلی مازدیسنیان است در پیشگاه همییون آن یگانه فرزانه خالی از بیگانه،
دمساز و پی تشویش در اندیشههای نهانی انباز و همراه گردد.
شتان روشنیبخش جانت شوند
نـگهدار دیـن و روانت شـوند
نگارش رفته بود که به گمان
و نمشته اخلاصنشان در اهرمن فرشته نشدن و بیگانه همراز نگردیدن انباز نخواهند شد
و سبب را باید منظور داشت. دوستدار نیز سبب را منظور داشته که نگاشته اهریمن فرشته
نگردد، مگر به اتفاق. آری، «به اتفاق جهان میتوان گرفت». مراد از اتفاق اجرای
مواد مکنونه در نهاد آن فرزانه راد است که منتهای آرزو و آمال همخیالان کمالالدوله
و عبودتسگال است.
مکان چاپ نمودن مکنونات
کمالالدوله را از دوستدار استفسار فرموده بودند که در کدام جا میتوان بدون کم و
کاست نگاشت و چاپ نمود. ورای ایران، در هندوستان و فرنگستان به دست یاری یکی از
دوستان یکرنگ امکان دارد.
اندیشه اخلاصکیش را در
تغییر کمالالدوله به اقبالالدوله تفتیش نمودهاند. کمالالدوله را تغییر نداده و
جلالالدوله است و چون لقب جلالالدوله در ایران الحال مشهور و منسوب به شاهزاده
راد است و بیش از پیش مردمان بیتمیز فتنهانگیز بعضی نسبتها داده و آینده را نیز
همواره در اندیشه دستآویز هستند، چنانچه این مکنونات هم به نام ایشان چاپ و
اشتهار یابد بیشتر از پیشتر کینهپروران را بهانه میسر خواهد شد. باری به این اندیشه
جلالالدوله را اقبالالدوله نگاشت.
اینکه بهطور دلخواه مطالب
و مراتب کتاب کمالالدوله یکجا نگاشته شده و عزماندیش هستند که بیتشویش به سوی
اخلاصکیش گسیل فرمایند، بهتر به میانجی روس[5]
که به این دوستدار میرسد و کموبیش نسخه خویش را صحیح مینماید. «فرهنگ انجمنآرای
هوشنگ» را به دست یاری سفارت روس به سوی آن مهربان فرستاد و «سرگذشت زردشتیان» را
نیز به انجام رسانیده، سپس میفرستد.
در پایان چنانکه عکس
همییون را بدون درنگ و مکث با این اسکدار گسیل فرمایند که به جان و دل خواهان است
و روبروی خود آویخته در آن نگران و شادان شود. به همچنین در گسیل فرمودن نامهجات
و واگذار نمودن خدمات یاد فتادم فرمایند که در انجام اهتمام نماید. زیاده عرض
ندارد. روزگارت پاینده و اقتدارت فزاینده باد. ایدون باد. ایدون تراج.
مانکجی لیمجی. در سیم ماه
شوال 1288 هجری سنه 1241 یزدگردی[6]
[17 دسامبر 1871]
*
[مکتوب چهارم[7]
- از مانکجی]
فدایت شوم!
نامهجات و تعلیقهجات
گرامی که متواترا در 18 می و 25 رمضان مرقوم شده بود، واصل و از سلامت وجود کمال
فرح و انبساط رخ نمود، «ای قوت تو خوش که وقت ما کردی خوش». از اینکه تا حال به
جواب آنها مبادرت نشده نهایت خجلت حاصل است، ولی گرفتاری سبب بود والا دایم مصدع و
مزاحم میبود، پس به ملاحظه العذر عند کرام الناس، مقبول از خوی ستوده و شیمه
پسندیده امید عفو دارد و متوقع است که دایم به ارسال رسایل مخلص خود را شادمان
فرمایند. یک تصویر منیر سر کار که به جهت جناب قدسی القاب دستور پشوتنجی بهرامجی
فرستاده شده بود در جواب کمال امتنان و تشکر از لطف سامی اظهار داشته و از این
مراودت و مرافقت نهایت از اندازه بیان مسرت و بشاشت نگاشته و یک قطعه تصویر خود را
نیز به رسم یادگار فرستاده که در جوف به نظر شریف میرسد و التماس و استدعا کرده
که گاه گاهی به ارسال و ارقام نامهجات فرحآیات ایشان را مبتهج و مسرور دارند و
کتابی «دین کرد» نام هم خود جناب دستور مزبور از زبان پهلوی به گجراتی و انگلیسی
ترجمه و چاپ نموده و جلد اول و دویم آن را به مخلص فرستاده، هرگاه میل عالی به
مطالعهی آن باشد، به خدمت میفرستد. به غیر از دستور پشوتنجی مزبور، جناب فضایلمآب
دستور جاماسبجی که بنیعم ایشان است، از استماع اوصاف حمیده و احوال پسندیده
سرکار اخلاصی تام و ارادتی مالاکلام به هم رسانیده، یک قطعه تصویر خود را یادگار
ارسال و نامه هم در استحکام مودت معروض داشته که با این عریضه ملحوظ خواهد شد.
اگرچه آن نامه به قانون نویسندگان این سامان چندان ستوده نیست و قابل فرستادن
نیست، زیراکه خواندن و نوشتن فارسی در هندوستان عموما و در زردشتیان خصوصا متروک
است و کمتر رواج دارد. در آنجا بهتر از این تحصیل نمیشود کرد ولی با وجود این چون
خود سرکار فرموده بودند که اصل آن را بفرستد بدون تغییر و تبدیل ارسال خدمت نمود.
از احوال بنده استفسار شده
بود. سنم نزدیک به شصت و چهار رسیده و بیشتر موی سروریشم سفید شده ولی قوت و
تندرستیام هنوز باقیست. یک پسر دارم، هرمزدیار نام، که سالها در ایران بوده و
الان در هندوستان است. زبان و خط فارسی و انگلیسی و گجراتی را خوب میداند و حال
در اداره راهآهن نوکر دولت است و یحتمل خدمت سرکار هم رسیده باشد. زیرا که به
همراه حاجی محسن خان بود که از جانب دولت ایران به لندن میرفت، از هرمزدیار مزبور
یک دختر شش ساله نوه دارم و یک دختر هم دارم آبانبائی نام که او را به یکی از
اجله فارسیان هنددوستان، فرامجی نام، دادهام و از آبانبائی مزبور دو نفر پسر و
دو نفر دختر نبیره دارم. والده هرمزدیار و آبانبائی که عیال اول بنده بود، دوازده
سال است فوت کرده، از زردشتیان ایران عیالی گرفتهام که الان در همین جا است. و
خود این بنده خط فارسی را فیالجمله میخوانم ولی نمیتوانم بنویسم. از فارسیان
ایران طفلی را از یزد با خود به طهران آورده، تربیت کردهام که نویسنده مراسلات
اوست.
مرقوم بود که چاپ کردن
کتاب فارسی کلیتا در تفلیس لایمکن است، استحضار به هم رسید و «دساتیر» را انشاءالله
در این جا یا در خارج به چاپ خواهد رسانید. در این اوقات مخلص کتاب «جاویدان خرد»
را که نسخه پسندیده است به چاپ رسانیده، یک جلد از آن را به رسم پیشکش انفاذ خدمت
ذیمسرت نمود، امید که مطبوع گردد و به جز این یک نسخه، اگر به جهت دوستان دیگر هم
لازم بدانند، هرقدر بفرمایند به طریق پیشکش، ارسال میدارد. کتاب کمالالدوله که
نزد مرحوم شاهزاده بود حسب خواهش سرکار بعضی چیزها مسوده کرده که بر آن مزید نماید
که زمانه امانش نداده، چون آن مسوده به دست مخلص آمده، نسخه برداشته روانهی خدمت
ننمود که از آن زیادتیها مستحضر گردند و درصورت لزوم بر آن بیفزایند و حتیالامکان
در چاپ و اتمام آن اهتمام بفرمایند که بسیار به جا و پسندیده است.
عرض دیگر اینکه آیا نسخه
«شارستان چهارچمن» به نظر شریف رسیده یا نه؟ اگر ندیده باشند و بفرمایند، یک نسخه
محض مطالعه ارسال خدمت نماید. ابلاغ سلام سرکار را به نواب مستطاب اشرف والا
شاهزاده اعتضادالسلطنه نموده، کمال شادمانی و امتنان را از سرکار دارند. زیاده عرض
ندارد. متوقع است دایم به صدور تعلیقهجات و رجوع خدمات و فرمایشات مخلص را یاد و
شاد فرمایند.
ایام یگانگی و مودت مستدام
باد.
مخلص سرکار مانکجی لیمجی[8]
*
[مکتوب پنجم[9]
– از مانکجی]
فدایت شوم!
مدتی بود که با وجود ارسال
عرایض و مکاتبات متواتره و انفاذ کتاب «انجمنآرای هوشنگ» به توسط سفارت فخیمهی
روس، به رسم پیشکش و کمال آمال از طرف قرینالشرف آن گرامی مطاع مکرم مهربان،
رقیمهای شرف وصول ارزانی نفرمود و از وقوع این معنی شب و روز، چشم و دل مخلص از
انتظار نیاسود و مضمون «الانتظار اشد من الموت» را میسرود. چون هرچه از این طرف
امیدواری بیشتر گردید، از آن طرف زیادتر بیلطفی ظاهر آمد. واقعا از ملاحظهی این
حالت، مخلص کمال رنجش را حاصل کرده و نزدیک بود که یأسی حاصل کند که سرکار نواب
مستطاب اشرف والا اعتضادالسلطنه تشریففرما گردیده، اظهار التفاتی که سرکار سامی
در حق بنده فرموده بودید، ابلاغ نمودند که باز مایه امیدواری شد و قلب را مسرت
بخشید و به مفاد «پیغام آشنا نفس روحپرور است» دل و جان و روح و روان را فرح حاصل
گردید و لازم نمود که مجددا محض اینکه خود را متذکر خاطر عاطر نماید، لهذا اینک به
عریضه جسارت نموده، مستدعی است که مرحمت فرموده همواره به ارسال مکتوب مودت اسلوب
مخلص را سرافراز فرمایید.
چون داعی به قانون
پیشینیان همهساله عریضه تهنیت عید نوروز خدمت همه بزرگان مینوشت، بدان موجب یکی
هم به خدمت ذیموهبت عرض شده، در جوف ارسال نمود. زیاده عرض ندارد.
مانکجی[10]
[1] از
«الفبای جدید و مکتوبات» [ص395-397، حمید محمدزاده، نشر احیا، 57، تبریز]
این نامه پاسخ به نامهی مورخ 20 می 1871 آخوندزاده به جلالالدین
میرزا است. آخوندزاده در آن نامه مانکجی را هم مخاطب قرار داده بود.
[2] منظور نامه دویم از «نامه خسروان» جلالالدین میرزا
است.
[3] خط و یا امضای مانکجی لیمجی که خواندنش برای
ما مقدور نبود مرقوم است – ح.م
[4] از «الفبای جدید و مکتوبات» [ص402-403، حمید
محمدزاده، نشر احیا، 57، تبریز]
[5] سفارت روس در تهران منظور است - ح.م
[6] در آخر مکتوب خط مانکجی که خواندنش برای ما
مقدور نبود، مرقوم است – ح.م
[7] از
«الفبای جدید و مکتوبات» [ص404-406، حمید محمدزاده، نشر احیا، 57، تبریز]. نامه
تاریخ ندارد.
[8] در آخر مکتوب خط و امضای مانکجی لیمجی مرقوم
است – ح.م
[9] از «الفبای جدید و مکتوبات» [ص407،
حمید محمدزاده، نشر احیا، 57، تبریز]. نامه تاریخ ندارد.
[10] در آخر مکتوب خط و امضای مانکجی لیمجی مرقوم
است – ح.م
No comments:
Post a Comment