Monday, October 3, 2016

چند نامه از آخوندزاده و مانکجی


[مکتوب ششم[1] از مانکجی به آخوندزاده]


برخیت شوم!

گرامی نامه‌ی[2] آن مهتر خردپرور فرزانه و برتریار دانش‌گستر، یگانه فروغ‌افزای دیده‌ودل آمد و از آگهی بر تندرستی و شادمانی کنونه فرهی نمونه شت دادار سپاسگذار گردید. از فزونی مهربانی خویش درباره‌ی بندگی اندیش یادی رفته. راستی شیوه‌ی یگانگی این وروش دانایی و فرزانگی همین است که پیمان آشنایی را با زیادی سختی به سستی از دست نگذارند. پاک‌یزدان شما را در این گرامی‌روش پاینده دارد. از دادار آرزومند بودم و هستم که آسایش بودی تا هماره به نامه‌نگاری زی آن گرامی روزگار بردمی و به یافتن پاسخ شادی‌ها کردمی، دریغا گردش گیتی نه بر خواست ماست. نیک و بد به فرمان دیگری برجاست. از پیچاپیچ رفتار چرخ مرا رنجی شگرف به رخ شده که از سختی‌اش جان و دل فکار و به اندوه و تیمار گرفتار است. از این روی کمتر به نگار نامه رنج‌افزا گردیده، داستان کنونه رنجی که در این دمان بر بنده روی کرده نامه گشته، برای آگهی آن یار خرددستیار گسیل داشت که دیده‌سپار خواهد آمد. فرهنگ انجمن‌آرا را از این پیش به کرابیل صاحب داده که بفرستند. نمی‌داند چرا نرسیده. چون شایسته نبود دیگر پرسش از آن ننموده، اینک یکی دیگر گسیل داشت، امید است برسد.
نگارش رفته بود از سرکار شاهزاده آزاده راد والانژاد اعتضاد‌السلطنه پرسش کرده آگاه شود و بنگارد که جز «فلک‌السعاده» و «تاریخ افغانستان»، چه نامه و کتاب دارند. بنده نامه نگاشت و از ایشان پاسخی رسید که بازنویس نامه داده، ‌سپار خواهد شد و کنون میرزایی را گماشته تا همان کتاب شاهزاده را بازنویس نماید، پس از انجام به پیمان و پیشکش روانه خواهد شد. امید است هماره به نگارش نامه‌های شادی‌فزا بنده را خرم و سرافراز فرمایند و نام نامی و جای خویش را آشکارا و تمام بنویسند تا سرنامه بدان روش نبشته آید که درست برسد. پاکت که برای بنده می‌فرستند بدین‌گونه باشد، می‌رسد:
در طهران عالیجاه مجدت و فخامت همراه عمدة التجار مانکجی لیم‌جی صاحب.

باقی ایام ابهت مستدام باد.
7 شهر رجب 1292
[12اوت1874]

[ذیل مکتوب: سواد جواب رقعه‌ی سرکار نواب والا اعتضادالسلطنه]

عالیجاها، مجدت همراها، عزیزا!

شرحی که مرقوم داشته بودید ملاحظه شد. در باب تصنیفات من که عالیجاه فخامت‌همراه آخوندزاده خواسته است، خودم هم که به‌واسطه‌ی دوستی زیاد با ایشان دارم، میل دارم تصنیفات خود را برای ایشان بفرستم. لکن تصنیفات من غالبا درخصوص مذهب است و ایشان مایل به تصانیفی هستند که متعلق به حکمت و تاریخ باشد. با وجود این یک کتاب که در باب اشخاصی که به دروغ اظهار پیغمبری کرده‌اند نوشته‌ام. لکن مفصل است. اگر میل داشته باشند نسخه از روی آن بردارید. لکن چون نسخه‌ی آن منحصر است، باید کاتب اینجا آمده بنویسد. در باب کار خودتان منشی‌باشی تفصیل را حالی کرد. ان‌شاء‌الله تعالی جناب عضدالملک به جایی ختم خواهد کرد. از من هم هرچه برآید، همراهی دارم. زیاده چه نویسم.[3]  

*

[مکتوب دوم[4] آخوندزاده به مانکجی]


دوست مکرم مهربان من، مانکجی لیمجی صاحب اطال الله عمرکم

اولا نامه‌جات فرح‌افزای شما رسیده، موجب کمال سرور من گردید. ثانیا هدیه‌ی شما که عبارت از دو جلد کتاب باشد، یکی سرگذشت خودتان، دیگری «لغت انجمن‌آرای هوشنگ ناصری» به‌واسطه‌ی میرزا یوسف‌خان، نایب‌الوزاره‌ی آذربایجان، واصل شد. سرگذشت شما را دانستم و افسوس‌ها خوردم. چه باید کرد؟ تقصیر در آبا و اجداد ماست که در اول کار نفاق را پیشه‌ی خودشان کرده، به سبب عدم اتفاق و یکدلی در دفع هجوم پیروان بیگانه عاجز شدند و وطن مینومثال ما را به ایشان تسلیم کردند و دین و دولت خودشان را به آنان واگذار نمودند و به‌واسطه‌ی کم‌همتی و عدم مآل‌اندیشی، هزارودویست‌ونود سال اولاد و اخلاف خودشان را به مصایب و بلیات لاتحصی دچار ساختند. از جمله‌ی اخلاف ایشان شما هستید که در عمر خودتان چندین مرارت از پیروان آن بیگانه چشیده‌اید و چندی خونابه از ایشان خورده‌اید. به حکم قانون عالم طبیعت هرچه آغاز دارد، انجام نیز دارد. زمان اول و اوسط بر تسلط پیروان بیگانه گذشته است، اکنون زمان آخر ایشان است. ان‌شاءالله تعالی از پیروان بیگانه پاک خواهد شد و وطن ما باز گلزار خواهد شد و عدالت ایام سالفه باز تجدید خواهد یافت، حیف که عمر ما وفا نخواهد کرد که این روزگار فرخنده‌آثار را دریابیم. اما یقین بدانید که این روزگار خواهد رسید و بازماندگان ما از آن بهره‌ور خواهند شد. از بابت «لغت انجمن‌آرای هوشنگ ناصری» کمال امتان اظهار می‌کنم. من سال‌هاست که طالب این نوع لغت بودم. اکنون از مهربانی شما مطلوبم به دست آمد.


دیگر چند سوال از شما دارم:
اولا – آیا در دین حضرت زردشت نیز مثل دین اسلام، مذاهب مختلفه هست یا نه؟ و اگر هست چند است و بانیان آنها کیانند و اسماء آن مذاهب چیست و اشهر آنها که پیروان زیاد داشته باشند، کدامند؟
ثانیا – خود شما از کدامین این مذاهب هستید؟
ثالثا – در همان مذهب که خود شما پیرو آنید عالِم یعنی روحانی چه لقب دارد؟ لقبش موبد است یا مغ است یا چیز دیگر است؟
رابعا – امروز در مذهب خود شما اشهر و اعلم علما کیست و مسکنش کجاست و آیا میان شما و او آشنایی و دوستی هست یا نه؟
خامسا – در همه جهت عدد پیروان حضرت زردشت، خواه در هندوستان، خواه در سایر اطراف دنیا، تخمینا به چند میلیون بالغ می‌شود؟
میرزا فتحعلی آخوندزاده
متوقعم که جواب این سوالات را به زودی به من برسانید. بعد از این هروقت که به من کاغذ نوشته باشید، بفرستید راه راست به نزد میرزا یوسف‌خان، نایب‌الوزاره‌ی آذربایجان، که او در کمال سهولت و زودی به من خواهد رساند. اکنون یک نسخه تصویر خودم برای یادگاری به خود شما می‌فرستم. اگر شما نیز تصویر دارید بفرستید که به من بسیار عزیز خواهد شد و هم یک نسخه تصویر دیگرم را به نزد شما می‌فرستم که با درود فراوان من برسانید به همان عالم اشهر و اعلم خودتان که در هندوستان است، با شما آشنایی و دوستی دارد. و هروقت که از طرف او به شما جواب برسد، همان جواب را بعینه با ترجمه‌اش بفرستید نزد من. باقی به نواب اشرف و امجد شاهزاده‌ی والانژاد اعتضادالسلطنه از من عرض سلام برسانید و بگویید که مادام‌العمر مداح نواب ایشانم و به حضرتش علاوه بر اخلاص و ارادت محبت نیز دارم.

دوست شما کولونیل میرزا فتحعلی آخوندزاده
ینوار سنه‌ی 1876، تفلیس

*

[مکتوب هفتم[5] از مانکجی به آخوندزاده]


فدایت شوم!

نامه‌ی نامی مورخه 8 ینوار سرکار سامی که از فرط محبت به سرافرازی مخلص شرف صدور یافته بود، موجب مزید مسرت و شادمانی گردید و از سلامت وجود مسعود، حضرت ودود را شکرگذاری نمود. سوادش دیده را نور و دل را سرور افزود. تمثال شریف که از راه لطف مرحمت شده بود به زیارتش مشرف شد و آرزوی لقای شریف را از پاک‌یزدان نمود که:

یا رب این آرزو مرا چه خوش است
            تو بدین آرزو مرا برسان

و یک قطعه‌ی آن را حسب‌الامر به جهت جناب دستور پشوتن‌جی بهرام‌جی که حال مجتهد بزرگ است ارسال داشت. پس از وصول خبر رسید آن معروض خواهد داشت. از راه یافتن بیگانه به خانه‌ی نیاکان افسوس یاد شده بود. الحق محل حیف و جای هزار افسوس است. ولی چه سود که به فرمایش آن فرزانه‌ی یگانه، تقصیر از خودشان بود که بنای کار خود را بر نفاق نهادند تا خاندان خود را بر باد دادند که قدر مرتبه آنها در نظرها نماند. به حدی که مردمان نام نیاکان خود را فراموش کرده‌اند و چندین قرن باید تا بزرگواری فرزانه مانند آن یگانه‌ی نامدار پدیدار شود و دیده‌ی بینایی بگشاید و نیک از بد شناسد.

زیر این هفـت گنبـد مینــا
از هزاران یکی شود بینا

امید است که ایام تسلط بیگانه گذشته باشد زیراکه ظلم و تعدی آنها به نهایت رسیده.
از بابت سوالات که مرقوم رفته:
اولا در دین فارسیان به غیر از یک گروه نیست و قانون مذهبی و رسومات دین بدون اختلاف بر یک نهج است. ولیکن اختلاف زبان در میان است که فارسیان ایران زبان گجراتی نمی‌دانند و اهل هند زبان فارسی را نمی‌فهمند.
ثانیا عالم روحانی را موبد و دستور می‌گویند.
ثالثا اشهر و اعلم علمای فارسیان الان در هندوستان دستور پشوتن جی ساکن بمبی است و مابین مخلص و ایشان رابطه و آشنایی هست.
رابعا عدد پیروان حضرت زرتشت در هندوستان دو لک و در ایران هفت هزار نفر است.

مستدعی است مرقوم شود نسخه «دساتیر» که بهترین کتب فارسیان و برترین گنجینه اسرار الهی است به نظر شریف رسیده یا نه؟ اگر ملحوظ نیفتاده، مخلص یک نسخه ارسال خدمت نماید. زیرا که از کتب سماوی فارسیان همان به فارسی ترجمه شده، سایر به زبان اصل باقی است. یک جلد رساله سرگذشت مخلص که خطی آن انفاذ حضور شد، حال که به ترتیب چاپ نموده، محض اطلاع سرکار ارسال داشت. عریضه که سابقا عرض کرده و با کتاب انجمن‌آرا به سفارت داده بود که برای سرکار بفرستند و مفقود شده بود، حال که جناب قرابیل‌صاحب خیال حرکت داشتند، در اسباب خودشان پیدا شد و مسترد نمودند، چون عریضه را باز کرده خوانده شد معلوم نمود که مجدد به خدمت بفرستد، اینک در جوف است. در آن عرض شده که چاپ نمودن مکتوبات کمال‌الدوله ورای ایران در هندوستان و فرنگستان امکان دارد. به‌طوری‌که تحقیق شد در هندوستان هم چون اهل اسلام باید کتابت کنند ممکن نیست. ولی در فرنگستان می‌توان چاپ کرد. در تفلیس که چاپخانه باید باشد، اگر در آنجا بشود از همه‌جا بهتر است. صد جلد از آن را به هر قیمت باشد مخلص طالب است و اگر چاپ کردن آن در آنجا ممکن باشد، بنده هم بعضی نوشتجات دارد به آنجا می‌فرستد که به طبع برسد. مستدعی جواب است.
عکس خود مخلص هم ان‌شاء‌الله بعد ارسال می‌دارد. اگر تا حال در تحریر و تکریر عرایض کوتاهی شده، امیدوار است مابعد را دایم به عرایض مصدع خاطر عاطر گردد و مستدعی است سرکار هم هر ماهه تعلیقه مرقوم و خدمتی باشد، مرجوع داشته داشته اخبارات تازه که باشد مرقوم دارند تا بنده هم به همان‌طور در خدمت‌گذاری اطاعت نماید.
ایام ابهت مستدام باد.

مخلص سرکار
مانکجی
28 شهر ربیع‌الاول1293
[25آوریل1876]

*

[مکتوب سوم[6] آخوندزاده به مانکجی]


دوست مکرم و مهربان من، مانکجی صاحب ادام‌الله اقبالکم!

نامه‌ی محبت‌ختامه‌ی شما از 28 ربیع‌الاول امسال واصل شده، موجب کمال خرسندی گردید. از یزدان پاک مستدعی هستم که آنقدر از اجل امان دهد، به‌وسیله‌ای یکدیگر را ببینیم. اما نمی‌دانم این آرزو میسرم خواهد شد یا نه. چونکه پیر شده‌ام، سنم به شصت‌وپنج رسیده است. موی سر و ریشم کلا سفید شده است ولیکن قوت و تندرستی‌ام هنوز باقی است و فرزند یکتایم میرزا رشید نام که الان در فرنگستان در مملکت بلجک و در پایتخت آن بروسل مشغول آموختن علم مهندسی است از تحصیل بازگردد، او را عروسی بکنم بعد از آن این دنیای فانی و پوچ را بدرود نمایم و کمال‌الدوله را و به غیر از آن، بیست نوع تصنیف دیگر را به اخلاف یادگار بگذارم، تا اینکه به مضمون کمال‌الدوله عمل کنند و هم الفبای اسلام را که سال‌هاست درخصوص تغییر آن در تلاشم، بی‌نتیجه مانده است، تغییر بدهند. به غیر از یک نفر فرزند یک نفر دختر نیز دارم نساخانم نام که به فرزند شاهزاده بهمن میرزاخان باباخان داده‌ام. او در قشون نظامی ایمپراطور ما خدمت می‌کند. جوان خوش‌اخلاق و صاحب‌سواد و پاک‌دامن است. هرگز پیرامون مناهی و معاصی نمی‌گردد. شراب هرگز نمی‌خورد، چنانکه من نمی‌خورم و همیشه در تفلیس ساکن است، در خانه‌ی مخصوص خودم. چند تا اطاق به او منزل داده‌ام و دو نفر نیز از خان‌باباخان و دخترم نبیره دارم، بزرگش پسر است منصورمیرزا نام، شش ساله؛ کوچکش دختر است ملک‌سیما خانم، دو ساله. شما نیز بنویسید که چند نفر اولاد دارید ذکورا و اناثا و نام آنان را به قلم آرید و علاوه بگویید که عیال شما الان در کجاست و از عمر شما چند سال گذشته است. شما خودتان خط فارسی را می‌خوانید و می‌نویسید یا اینکه نویسنده دارید؟
دیگر متوقعم که سلام مخلصانه‌ی مرا به دستور اعظم پشوتن‌جی بهرام‌جی برسانید که غایبانه بدان جناب ارادت می‌ورزم و هروقت که از طرف او در باب وصول تمثالم جواب برسد، عین آن را یا سوادش را برای من بفرستید.
دیگر درخصوص چاپ کمال‌الدوله ساعی هستم. امید هست که کمال‌الدوله در فرنگستان به چاپ برسد. هروقت که چاپ شد، البته، صد جلد برای شما مرصول خواهد شد. در تفلیس چاپخانه‌ی فارسی نیست و هرگز کتابی را در السنه‌ی شرقیه در تفلیس چاپ کردن ممکن نمی‌شود.
دیگر نسخه‌ی «دساتیر» پارسیان هرگز ملحوظم نشده است، متوقعم که البته ترجمه فارسی آن را برای من ارسال داشته باشید. از کتاب انجمن‌آرای شما که تحفه بی‌مثل است، لذت می‌برم. نسخه دساتیر هم که برسد، ممنونیتم بی‌نهایت خواهد شد. سرگذشت شما در دست من است، آن را خوانده‌ام و افسوس‌ها خورده‌ام که چه کنم، جگرم پرخون است. از این قبیل مصیبت‌ها بر سر پدر مرحوم من میرزا محمدتقی در آذربایجان آورده‌اند. ظلم به نهایت رسیده است. پاک یزدان باز محتمل است. به غیر از رضا به قضا چاره‌ای نداریم. افسوس، هزار افسوس از همراز ما شاهزاده‌ی ناکام جلال‌الدین میرزا! باقی دایما در محبت شما و هم‌ملتان شما پایدار هستم.

18 مای سنه 1876، تفلیس

*

[مکتوب هشتم[7] از مانکجی به آخوندزاده]


فدایت شوم!

مانکجی لیمجی هاتارایا
چندی قبل در جوف نوشتجات عالی‌جاه فخامت‌همراه میرزا یوسف‌خان مستشار، عریضه ارسال خدمت شده، یقین به نظر شریف رسیده. حال هم که مشفق مطاع مکرم آقای حاجی مهدی روانه‌ی آن صفحات بود، اظهار اخلاص و ارادت لازم نمود که ان‌شاءالله وجود مسعود در پناه حضرت داور به فرهی و فیروزی محفوظ باد. الحق آقای حاجی مهدی از فهمیدگان و پیران روزگار و پخته و جهان‌دیده است. از رسیدن خدمت ایشان اشتیاق درک فیض حضور موفورالسرور سرکار یک‌برهزار شد، ان‌شاءالله خدا به خرمی و شادمانی بهره سازد. اگرچه در این مدت اقامت آقای حاجی مهدی در اینجا، به واسطه‌ی حصول گرفتاری برای هر دو جانب، کمتر با هم بوده‌ایم، لیکن دیدن ایشان و شنیدن اوصاف سرکار، در یک دو مجلس ارادت و اخلاص به نهایت کمال رسیده. اکنون محض یادگار یک جلد کتاب دساتیر که بهترین کتب قدیم و از کتاب‌های سماوی است به رسم پیشکش انفاذ خدمت ذی‌مسرت شد. اگرچه این کتاب قریب شصت سال قبل چاپ شده، ولی از کثرت طالب کمیاب شده و چون چاپ کردن این نوع کتب در اینجا خالی از اشکال نیست، لهذا خدمت سرکار مصدع می‌گردد که مرحمت فرموده مرقوم دارند که طبع یا باسمه کتاب مزبور در آنجا ممکن است یا نه؟ و درصورت امکان مخارج آن چقدر است؟ و چاپ آنجا سنگی است یا حروفی، که اطلاع حاصل شود و دیباچه و فرهنگ آن را هم حاضر و با وجه مخارج ارسال خدمت نماید که چاپ شود مایه‌ی حصول نیکنامی است. مستدعی است دایم بنده را به رجوع خدمات و صدور تعلیقه‌جات مفتخر و مسرور فرمایید.

ایام ابهت مستدام
19جمادی‌الاولی 1293
مانکجی[8]


[1] از «الفبای جدید و مکتوبات» میرزا فتحعلی آخوندزاده [ص423-424، حمید محمدزاده، نشر احیا، 57، تبریز]
[2] حوالی تاریخ این نامه‌ی مانکجی، نامه‌ای از آخوندزاده به مانکجی در کتاب نیامده است.
[3] این نامه را اعتضادالسلطنه به پیشوای زردشتیان ایران مانکجی لیمجی نوشته است – ح.م.
[4] از «الفبای جدید و مکتوبات»، میرزا فتحعلی آخوندزاده [ص336-338، حمید محمدزاده، نشر احیا، 57، تبریز].
[5] از «الفبای جدید و مکتوبات»، میرزا فتحعلی آخوندزاده [ص429-431، حمید محمدزاده، نشر احیا، 57، تبریز]
[6] از «الفبای جدید و مکتوبات»، میرزا فتحعلی آخوندزاده [ص339-340، حمید محمدزاده، نشر احیا، 57، تبریز]
[7] از «الفبای جدید و مکتوبات»، میرزا فتحعلی آخوندزاده [ص432-433، حمید محمدزاده، نشر احیا، 57، تبریز]
[8] سه نامه‌ از میان نامه‌های آخوندزاده در «الفبای جدید و مکتوبات» به مانکجی نوشته شده است.
در میان نامه‌های که آخوندزاده دریافت کرده هشت نامه از مانکجی است. مکتوب چهارم و پنجم، تاریخ ندارد.
مکتوب هشتم مانکجی، آخرین نامه‌ای است که آخوندزاده از او دریافت کرده است. در میان نامه‌های آخوندزاده به مانکجی، گرد آمده در این کتاب، پاسخ این مکتوب نیامده است.

No comments: