[نخستین نامه از مانکجی[1]
به میرزافتحعلی آخوندزاده]
سواد عریضهای است که در شب نوروز
خدمت آقای حقیقی جناب مستطاب آقا میرزا فتحعلی
عرض شده[2]
فدایت شوم، هرچند که این نیازمند را گاهی و
دماهنگامی با آن سترک فرزانهی فرهمند به سرنرفته و تا کنون دیدار همییون و زیارت
چهر مهرنمونات میسر نگردیده و به راز و نیازی راه نامهجات در میانه باز نبوده و
زی حنایت نماز نبرده است، ولی از دمسازی با سترک شاهزاده آزاده راد جلالالدین
میرزای راد و دوستی با مقربالخاقان میرزا یوسف خان کارپرداز و دوستان همراز و
بسیار مهربانی آن همییون گرده دربارهی تو دانشپژوه و اظهار رفتار و کردار آن نامدار
که همواره مهر باستان و یاد نیاگان را در نهاد دارند، پیوسته خواستار بود که به
دستآویزی خود را یادآور خاطر عاطر سازد که فرمایشات آن بلندیارهی داد و دانش را
آویزهی گوش دل و جان خود نماید. تا این اوقات که جشن جمشیدی و سور خورشیدی رسید،
مبادرت به عرض این عریضه ورزید سپاس و ستایش بیاندازه مر یک یزدان بینیازی را
سزاست که در آغاز پی انباز به یک اشاره نمو هستی را از نیستی ایجاد و جهان را در
بیکنار زمان در دوازده برج دوران داد و در نخستین برج فروردین خرامیدن خورشید
گیتی را تازگی بخشید.
مانکجی و همسرش فرنگیس هرمزدیار |
توانایی که در یک طرفهالعین
ز کاف و نون پدید آورد
کونین
چون چنین روز فرحبخش
میمون را باستانیان مهین جشن و نوروز نامیده، مبارکبادگویان در انجمن بزرگان زمان
شاد و مفتخر بودهاند، ارادت نشان نیز به رسم پاک نیاگان در این عریضه خدمت ذیموهبت
جناب فخامتنصاب، دام مجده العالی، تهنیتگویان است و نخستم از داور بیمنت ارزانی
نعمت و فراوانی رحمت و سلامتی وجود مسعود بندگان اعلیحضرت قدر قدرت شاهنشاه با
عدل و داد به ویژه فرخی جان آن سترک خدایگان راد را خواهان و پژوهش چنان که سالیان
دراز با جمیع متعلقان در پناه دادار بیانباز خرم و سرفراز باشند.
دی و روز فردت خجسته بواد
در هر بدی بر تو بسته بواد
ایدون باد ایدون مزاج باد
به رب العباد.
ضمنا مبادرت ورزیده به جهت
یادبود، یک جلد «رساله اظهار سیاحت ایران»[3]
که از جمله ترجمههای تالیفات اخلاصنشان است انفاذ حضور نمود که از قبول آن، منت
بر این اخلاصنشان گذارد و گاهی به صدور نوشتهجات و ارجاع خدمات لازمه سرافرازم
فرمایند.
باقی ایام به کام باد
فی شب نوروز سنه 1287 [22
مارس 1871]
*
[مکتوب چهارم از آخوندزاده به جلالالدین میرزا]
سواد مکتوبیست که به شاهزاده جلالالدین میرزا
پورفتحعلیشاه قاجار فرستاده شده است[4].
نواب اشرف ارفع والا شاهزادهی آزادهی عالینژاد
جلالالدین میرزا اطال الله عمره را معروض میدارم
نامهی مبارک شما رسید، کمال سربلندی و خوشنودی
رو داد. از رفع شدن ناخوشی شاهزاده بهجت بیاندازه حاصلم شد. مژده دادهاید که
ارادهی زیارت بیتالله را دارید، مستدعی هستم که هنگام ذهاب هم هنگام ایاب از راه
تفلیس آمده در بندهخانه منزل فرموده باشید تا چند روز که اتفاق مکث خواهد افتاد،
لوازم مهمانداری به جا آوریم و از دیدار مبارک نواب شما خرسند و سعادتمند بشویم.
از دولت شاهزاده اطاقهای متعدد و مرغوب دارم که شایستهی نزول نواب شما تواند شد.
یزدان بخشنده یک پارچه نان عطا فرموده است که از مثل شما مهمان عزیزالقدر و جلیلالشان
خجالت و شرمندگی نخواهیم کشید. متوقعم که هنگام عزیمت خودتان را پیش از وقت مرقوم
فرموده باشید. نامهی نواب شما را با دو جلد «نامه خسروان» به جناب شیخالاسلام
رسانیدم. این روزها من در ییلاقم، شیخالاسلام در شهر مانده است. بعد از ملاقات
جوابش را به نواب شما خواهم نوشت. الفبا هنوز به چاپ نرسیده است، تفصیلات زیاد و
موانع بسیار ظهور کرده است. کیفیت را به جناب مطاع معظم میرزا یوسفخان نوشتهام،
البته به نواب شما خواهد گفت. بیچاره روحالقدس کاغذ سوزناک به من نوشته از لجاجت
و عدم موافقت معاصرین داد و فریاد میزند. باری، ببینیم که کار به کجا منجر خواهد شد. مردک
زردچهر همان است که دریافت نمودهاید. بعد از رسیدن نامه دومین خسروان، شخصی از
رجال دولت ایران از راه تفلیس عبور میکرد. بنابر آشنایی که سابقا داشتیم به دیدنش
رفتم[5].
در اثنای صحبت همان افراد را به او میخواندم. وقتی به این فرد رسیدم:
که ناگه یکی مردک زردچهر[6]
به جام مرادم برآمیخت زهر.
بدون آنکه من اظهار بکنم که مراد از مردک زردچهر
کیست، بداهتا گفت:
که ناگه یکی مردک زردمو
که اکنون به ایران نهادهست رو
ز شر همیــن مرد ناپاکزاد
خدا بـنــدگان را نگهدار باد
به فراستش تحسین کردم.
در ییلاق قوجور من توابع تفلیس، از مخلص نواب
شما میرزا فتحعلی آخوندزاده قلمی گردید.
29 ایول سنه 1871
کاغذ دوست مکرم مانکجی صاحب را سرگشاده میگذارم
که نواب شما نیز بخوانید.
[مکتوب نخست آخوندزاده به مانکجی]
دوست عزیز و مهربان من، مانکجی صاحب، ازاداالله
عمرکم!
نامه فرحافزای شما رسید، موجب بهجت و سرور بیاندازه
گردید. اولا از نواب شاهزاده آزاده جلالالدین میرزا نهایت رضامندی و ممنونیت دارم
که مرا با شما آشنا کرده است. ثانیا از این اتفاق که با شما دوستی پیدا کردهام،
کمال خوشنودی حاصلم شده است. شما یادگار نیاگان مایید و ما قرونی است که به واسطه
دشمنان وطن خودمان به درجهای از شما دور شدهایم که اکنون شما ما را در ملت دیگر
و در مذهب دیگر میشمارید. آرزوی من این است که این مغایرت از میان ما رفع شود و
ایرانیان بدانند که ما فرزندان پاسیانیم و وطن ما ایران است و غیرت و ناموس و
بلندهمتی و علویطلبی تقاضا میکند که تعصب ما در حق همجنسان و همزبانان و هموطنان
باشد، نه در حق بیگانگان و راهزنان و خونخواران. و ما را شایسته آن است که اسناد
شرافت بر خاک وطن مینونشان خودمان بدهیم، نه بر خاک دوزخصفت و ذاتاللهب اجنبیان.
نیاگان ما عدالتپیشه و فرشتهکردار بودند، ما فرزندان ایشان نیز در این شیمهی
حمیده باید پیروان ایشان بشویم، نه پیروان ظالمان و اهرمنان. من خودم اگرچه علیالظاهر
ترکم، اما نژادم از پارسیان است. جدم حاجی احمد از رشت آمده در آذربایجان توطن
اختیار کرده است. پدرم میرزا محمدتقی و من خودم، در آذربایجان تولد و پرورش یافتهام.
من در گمان و نبشتهی شما که الواط و اشرار، عقلا و صلحا نخواهند شد و اهرمن فرشته
نخواهد گشت شریک نیستم. همین الواط و اشرار هزاردویست چند سال قبل از این عقلا و
صلحا بودند که امروز الواط و اشرار شدهاند، یعنی فرشته بودند اهرمن شدهاند. پس
در صورتی که فرشته اهرمنتر میتواند شد، اهرمن نیز فرشته میتواند شد. باید سبب
را منظور نماییم. آیا به چه سبب فرشته اهرمن شده است. وقتی که همان سبب رفع شد باز
اهرمن فرشته خواهد گشت. مراد کمالالدوله از تصنیفش این است که همان سبب را رفع
کند. شما میگویید که اردشیر بابک و کیخسرو بافرهنگ میخواهد که اهرمن فرشته گردد.
من میگویم که خیر، سبب معلوم باید رفع شود که اردشیر بابک و کیخسرو بافرهنگ ظهور
کند، تا اینکه اهرمن را فرشته گرداند. مادام که همان سبب باقی است الی انقراض عالم
نه اردشیر بابک ظهور خواهد کرد، نه کیخسرو بافرهنگ. ظهور این چنین پادشاهان و
فریدون و انوشیروان از دولت پیمان فرهنگ بود والا خاک ایران خاصیت خود را گم نکرده
است. ایران باز همان ایرانمینو نشان است که سابق بوده، نهایت سبب معلوم طبیعت
سکانش را خراب کرده است و میکند و همیشه خواهد کرد، مادام که باقیست.
دیگر در دفعهی اولی که رسالهی سیاحت شما رسید،
مکتوبی از طرف شما نبود. حالا معلوم شد که مکتوب بوده است، اما هنگام فرستادن
رساله فراموش شده، در طهران مانده است. الان سوادش را خواندم. بسیاربسیار فرحناک
شدم و از مراتب محبت و مهربانی شما اظهار کمال رضامندی میکنم. دیگر متوقعم که
معلومم داشته باشید آیا در کجا و در کدام بلد چاپ کردن مکتوبات کمالالدوله ممکن
است؟ آیا در بامبی و یا در خود ایران؟ در هر صورت بسیار خواهشمندم که نسخهی کاملهی
آن که در نزد خود من است به چاپ رسیده باشد، نهدیگر نسخهها که قصور دارند[8].
نمیدانم که به توسط کدام شخص معتمد، نسخهی کاملهی کمالالدوله را برای شما
بفرستم. مینویسید که به لحاظ چند کمالالدوله را اقبالالدوله نوشتهاید. تفاوت
نمیکند، من مانع نیستم، این قدر هست میخواهم بدانم که منظور شما از تغییر این
اسم چیست. در هر صورت باید به مطالب نسخه و الفاظش و سبکش، هرگز تغییر و تبدیل
داده نشود. وسیلهی فرستادن مکتوبات شما همان است که شاهزادهی آزاده جلالالدین
میرزا مکتوبات خود را بدان وسیله میفرستند. من نیز جواب شما را هر دفعه به نواب
اشرفش خواهم فرستاد که به دست خود شما برسد. باقی حالت زردشتیان را تفصیلا چنانکه
وعده کردهاید، امیدوارم که بفرستید با کتاب انجمنآرای هوشنگ[9].
من الان در ییلاقم، جناب شیخالاسلام در شهر مانده است. بعد از ملاقات سلام شما را
رسانیده، جوابش را به شما خواهم نوشت.
در ییلاق قوجور من توابع تفلیس
از دوست شما میرزا فتحعلی آخوندزاده قلمی گردید.
29 ایول سنه 1871
[1] برای آشنایی با مانکجی لیمجی
هاتریا و کارهای او ن.ک به کتاب «مانکجی لیمجی هاتاریا، تاریخ زرتشتیان ایران»
[هاشم رضی، انتشارات بهجت، 1394]
[2] از «الفبای جدید و مکتوبات» [ص387-388،
میرزا فتحعلی آخوندزاده، حمید محمدزاده، نشر احیا، 57، تبریز]
[3] رساله موسوم به ترجمه «اظهار سیاحت ایران» به
زبان گجراتی است. گزیدهی آن به ترجمه باقر کرمانشاهی در 1863 در بمبئی به طبع
رسیده است.
[4] از «الفبای جدید و مکتوبات» [ص247-248،
میرزا فتحعلی آخوندزاده، حمید محمدزاده، نشر احیا، 57، تبریز]
[5] منظور امیرنظام حسنعلی خان گروسی است. آخوندزاده
در نامه «هشتم ایول 1871» به مستشارالدوله به این دیدار اشاره کرده است.
[6] منظور میرزا حسین خان
مشیرالدوله (سپهسلار بعدی) است [ن.ک به نخستین مکتوب به جلالالدین میرزا]
[7] ذیل مکتوب چهارم به جلالالدین میرزا
از «الفبای جدید و مکتوبات» [ص249-251، میرزا فتحعلی آخوندزاده، حمید
محمدزاده، نشر احیا، 57، تبریز]
[8] «باید دانست که [آخوندزاده]
تا پایان زندگی مطالب آن رساله را حک و اصلاح نموده، قطعههای زیادی به صورت «قید»
و «ملحقات» که گاه خود مقالهای جداگانه میباشد بر آن افزوده است.»
«رسم میرزا فتحعلی این بود که برای هرکس که نسخه کمالالدوله را
فرستاده بود، ملحقات را نیز میفرستاد و خواهش داشت که فلان مطلب را در فلان صفحه
و سطر اضافه کند.» [ص110، اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده، آدمیت،
[9] منظور فرهنگ «انجمنآرای ناصری» نوشتهی رضاقلی
خان هدایت است. مانکجی برای این فرهنگ مقدمهای نوشته بود و در آن مقدمه کتاب را «انجمنآرای
هوشنگ» نام گذاشته است. اما رضاقلی خان کتاب را «انجمنآرای ناصری» نام کرد.
No comments:
Post a Comment