[مکتوب (نخست[1])
از ملکمخان به آخوندزاده]
جناب میرزا فتحعلی!
این خط[2]
معایب زیاد دارد ولیکن ابتدای اصلاح ما باید همینطور باشد. با این مقدمه رفع سایر
معایب آسان خواهد بود.
شما به جهت ترقی خط ما زحمتها کشیدید، جهال ما
علوّ مقصود شما را نفهمیدند ولیکن مأیوس نباشد، آیندگان ما بر مراتب دانش و غیرت شما
آفرینها خواهند خواند و بر مخالفین ما لعنتها خواهند گفت.
من از حالا تشکر قرون آینده را به شما تبلیغ مینمایم
و این چند کلمه را در خدمت شما به یادگار میگذارم.
ملکم[3]
[1] از «الفبای جدید و مکتوبات» میرزا فتحعلی آخوندزاده [ص382، به کوشش پروفسور حمید محمدزاده، نشر
احیا، 57، تبریز]
[2] «این
نامه را میرزا ملکمخان با خط اختراعی خود چاپ کرده و به دوست خود فرستاده است» -
ح. م.
[3] این
نامهی کوتاه تاریخ ندارد. مصحح در ترتیب نامههای از ملکمخان به آخوندزاده این
نامه را پس از اولین نامه به تاریخ 16سپتمر فرنگی آورده است. از آنجا که آخوندزاده
در نامهای به تاریخ ژوئن/ایون 1870 به ملکم مینویسد: «مکتوب شما که از 25 ماه آپریل نوشته بودید، کالوحی المنزل
من السماء برای من فرح و شادی افزود»، گویا "کالوحی المنزل من السماء"
به رسمالخط تازهی ملکمخان اشاره داشته باشد؛ همچنین ملکمخان در آن نامهی 16
سپتمر میگوید «دفعهی گذشته آنطوری که میخواستم نتوانستم
خدمت شما عریضهی مفصل بنویسم. دو کلمه نوشتم، ولی هنوز خبر وصولش را ندارم»؛ با
اینکه برای مدتی نظم و ترتیب نامهنگاریهای میان این دو، از آنجا که نامههای
آخوندزاده به ملکم نمیرسد، به هم خورده است؛ به نظر میرسد تاریخ این نامهی
کوتاه به رسمالخط جدید ملکمخان 25 آپریل 1870 باشد.
[مکتوب سوم[1]
- نامههای آخوندزاده به ملکمخان]
روح و روانم روحالقدس
مکتوب شما که از 25 ماه آپریل نوشته بودید،
کالوحی المنزل من السماء برای من فرح و شادی افزود. جناب دوست صمیمی ما میرزا یوسف
خان کتابچهی مکالمهی شما[2]
را در شب اول ورود خود به من و قونسول تفلیس علیخان و شیخالاسلام قافقاز خواند.
در همان شب کتابچه را چون مجلد نشده بود به سه حصه قسمت کردیم و به محرران دادیم،
در دو روز نوشته، تمام کردند. الان هر یک از ما یک نسخه از آن کتابچه را در دست
داریم. من الفاظ پیدا نمیتوانم کرد بیان نمایم که در چه مرتبه این کتابچه مقبول
خاطر من شده، مقوی خیال من آمده است. خداوند عالم شما را اجر جزیل کرامت فرماید که
مرا در این ناامیدی بدین درجه خرسند نموده به کل مدعیان و بدخواهان من ثابت کردهاید
که خیال من در باب تغییر الفبای اسلام بیهوده نبوده است. قونسول علیخان مکرر این
کتابچه را میخواند و پیدرپی آفرین و تحسین میفرستد. شیخالاسلام[3]
شب و روز کتابچه را در سر میز خود نگه داشته، به هرکس که فیالجمله شعور و ذوق
دارد میخواند و مضامین آن را در کمال فصاحت و بلاغت که فطری اوست، تفسیر میکند و
وجدش نهایت ندارد. و از من خواهش کرده است که در این مکتوب سلام او را به شما و
محبت او را نسبت به وجود گرانمایهی شما به قلم بیاورم. خوشا به حال شما که در
هرجا اسم شما ورد زبانها شده، عدد آرزومندان دیدار شما به هزار رسیده است. نیکبخت
حقیقی در دنیا شما را میتوان شمرد، نه آن مدعی مرا که چند هزار لیره جمع کرده
است، خود را نیکبخت میپندارد، نه عیال دارد، نه نیکخواهان، زنش در کنار دیگران
است و خودش از شدت بخل و حسد دایما لرزان.
بمیر تا برهی ای حسود کین رنجیست
که از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست.
در نظر من بدبختترین مردمان دنیا این مرد است.
خدا آنقدر مرا عمر دهد تا ببینم که دیسپوت چگونه لیرههایش را از دستش خواهد گرفت
و او را قرین حسرت و ندامت خواهد کرد[4].
بعد از خواندن کتابچهی شما به خیال من چنین میرسد که شما اراده دارید خط ما را از طرف چپ به راست تغییر داده باشید و همان سهگونه عیب که در کتابچه، کشف آنها را به شیخ لازم ندیدهاید ظاهرا بدین مراد شما دلالت دارد. اگر فیالواقع حدس من راست است و فیالواقع این نیت را دارید، سعی بکنید، هرچه باداباد، من که منکر نیستم. چنانکه از مضمون کتابچهی من، که به جناب برادر مکرم منیف افندی[5] فرستادهام، خواهید دید که صلاحیت کتابت را از طرف چپ به راست چگونه بیان کردهام. اگر خط از طرف چپ به طرف راست تغییر یابد، آنوقت حروف مقطعهی شما دیگر هیچ عیب نخواهد داشت. نقطهها نیز کلا افکنده خواهد شد، اعراب نیز کلا داخل خواهد بود، بعض التباسات حروف نیز به آسانی رفع شده، هر سه مقصود یعنی سهولت قرائت و سهولت کتابت و سهولت عمل چاپ به عمل خواهد آمد. اما اگر خط در صورت تغییر به قرار سابق از طرف راست به طرف چپ بماند، آنوقت حروف مقطعهی شما پارهای عیبها را دارد. چنانکه در کتابچهی مرسول خودم اشاره کردهام. راستی مطلب این است که بعد از خواندن کتابچه مکالمه شما، من بالکلیه از سیاق قدیم متنفر شدهام، یعنی از راست به چپ نوشتن. و اگر شما به تجویز خط از چپ به راست جسارت ننموده باشید، من خودم جسارت خواهم کرد و از اینجا باز به «جمعیت علمیه عثمانیه»[6] عقیدهی خود را و اولویت این سیاق جدید را خواهم نوشت. هرچه باشد، هر چه خواهند گفت بگویند. غایتش این است که مرا تکفیر خواهند کرد. بهل بکنند، باک ندارم. و اگر الفبای جدید از طرف چپ به طرف راست وضع شود، آنوقت الفبای ما سرآمد الفباهای کل ملل خواهد شد. چونکه الفبای هریک از ملل کموبیش خالی از قصور نیست، اما الفبای ما هرگز قصور نخواهد داشت. به علت اینکه ما آن را دانسته و فهمیده، با شعور وضع میکنیم.
از برادر مکرم منیف افندی هنوز به من جواب
نرسیده است. جواب مرا از او خواهش نمایید.
خداون عالم به جناب وکالتپناهی صدراعظم[7]
عمر طبیعی کرامت فرماید که در این ناامیدی، تقویت و التفات او مایهی تسلی خاطر من
شده است. هزار شکر به پروردگار عالم که فیما بین ملت ما نیز در این عصر، در پایهی
بلند صدارت وجودی هست ذیعلم و فضل، صاحب قدرت و استطاعت، با ذهن سلیم و رای صائب،
بدین وجود عدیمالمثل اکسیرآسا ما همیشه خواهیم نازید.
عکس مرا خواسته بودید، الان مقدور نشد، چونکه من
الان با عیال در ییلاق قوجور میباشم و عکسها همه در شهر تفلیس مانده است در
صندوق مقفل. انشاءالله در آخر ماه آوغوست که به شهر برمیگردیم، میفرستم.
جناب روحالقدس! آیا ممکن است که مساله تغییر
الفبا در زبان فرانسه در روزنامه قونستانتینوپول[8]
چاپ شود؟ اگر ممکن است سنیالله مضایقه نکنید و شرحی نوشته در آنجا به چاپ برسانید
و اسم مرا و اسم خودتان را و اسمهای جمیع متفقان و طرفداران ما را و تصدیق و
تقویت جناب وکالتپناهی صدراعظم را در آنجا ذکر نمایید و صراحتا به قلم بیاورید که
مساله الان در چه قرار است و آیا امید فیروزمندی از انجام این کار هست یا نه. و
بعد از چاپ این شرح، چند نمره از آن روزنامه برای من بفرستید که در تفلیس به
بزرگان خودم نشان بدهم. چونکه همیشه وقتیکه به مقتضای رسوم خدمت در باب فرستادن
نوشتهای به جهت پیشرفت این خیال اجازت میطلبم، ایشان چگونگی مراتب را و نتیجهی
زحمات مرا از من میپرسند. در این صورت مرا لازم است که ایشان را مطلع بسازم که این
خیال بیاثر و بیثمر نمانده است و بینتیجه نخواهد شد. و باید در دست خود به
تقویت قوام دلیلی داشته باشم. اگر شرح مطلوب در زبان فرانسه به چاپ برسد، مراد من
حاصل خواهد شد. اما حرف پولیتیکه مولیتیکه را در این شرح به کنار بگذارید.
دیگر نوشتهاید که تصنیفات
مرا چاپ خواهید کرد، حتی کمالالدوله را هم. در این خصوص زیاده از حد شکرگزارم.
واقعا کمالالدوله را هم چاپ خواهید کرد؟[9]
پس بگذارید نسخهی کاملهی آن را برای شما بفرستم تا که از روی آن نسخه چاپ نموده
باشید. چونکه آن نسخه که شما دیدهاید ناقص است؛ نسخهی کاملهی کمالالدوله که پیش
خود من است، چاپ شود. نمیدانم که به صحابت کدام شخص معتمد و به کدام وسیله نسخهی
کاملهی کمالالدوله را به نزد شما بفرستم. شما خودتان راهنمایی بکنید. اما در وقت
چاپ کردن کمالالدوله مبادا اسم مرا ذکر نموده باشید. اگر نسخهی قریتیکای سروشیه
را در پیش خود ندارید، معلوم کنید که این نسخه را نیز بفرستم.
بعد از رسیدن جواب برادر
مکرم منیف افندی، و بعد از رسیدن روزنامهای که اشاره کردم باز بر وفق خواهش شما
چیزی خیال کرده، درخصوص مسالهی الفبا به اسلامبول خواهم فرستاد که به توسط جناب
منیف افندی به نظر جناب وکالتپناهی صدراعظم برسد و در «جمعیت علمیهی عثمانیه»
چاپ یابد.
عجب سفیه بوده است حسنعلیخان
شما که پیش از این در پاریس وزیر مختار بود[10].
وقتیکه آدمِ قونسول تفلیس علیخان[11]
در طهران به وزارت رفته، متوقع جواب نوشتجات من در باب تغییر الفبا شده است،
حسنعلیخان به آن آدم از روی عتاب گفته است:
«مردکه، دیوانه شدهای،
تغییر الفبا یعنی چه؟ آقای تو علیخان مگر کار دیگر ندارد که به حرف دیوانگان گوش
داده در باب تغییر الفبا نوشتجات ایشان را به طهران میفرستد؟ وانگهی طالب جواب هم
میشود! مگر نمیداند که جواب دیوانگان بهجز خاموشی چیز دیگر نیست.»
جناب روحالقدس!
حالا شما بگویید که کدامیک
از ما دیوانه است، حسنعلیخان یا من؟ بلی، از یک جهت دیوانگی به من شامل میآید
که به وزارت طهران پروژه فرستادم.
عجبتر این است که خانیقوف[12]
نیز منکر تغییر الفباست. افسوس، من او را از فضلا میپنداشتم. اما کاظمبک[13]
مصدق است. این شخص را فاضل حقیقی و صاحب ذهن و مستحق تکریم میتوان شمرد.
وقتیکه روانهی ییلاق
قوجور میشدم، به جهت وداع به حضور شیخالاسلام قافقاز رفتم. فرمود به روحالقدس
بنویس که من هم اگرچه شیخالاسلامم اما مثل شیخالاسلام اسلامبول نیستم که منکر
عقاید روحالقدس است، چنانکه از مکالمهی او با وزیر مشاهده میشود. بلکه من به
جمیع عقاید روحالقدس در هر باب مصدق و معترفم، بلااستثنا. باقی منتظر جواب فرحافزای
شما هستم.
در شرح مطلوب که امیدوارم
به زبان فرانسه خواهید نوشت سبب مخالفت کهنهپرستان و قونسرواتوران[14]
را و دلایل ایشان را نیز ذکر بکنید.
در ماه ایون سنه 1870، در
ییلاق قوجور
از برادر شما قولونیل
میرزا فتحعلی آخوندزاده قلمی گردید.
[1] از
«الفبای جدید و مکتوبات»
میرزا فتحعلی آخوندزاده [ص165-179، به کوشش پروفسور حمید محمدزاده،
نشر احیا، 57، تبریز]
[2] منظور کتابچه «شیخ و وزیر» است [ن.ک. «رسالههای
میرزا ملکمخان ناظمالدوله» ص371؛ گردآوری و مقدمه حجتالله اصیل، نی1381]
[3] ملا احمد حسینزاده شیخالاسلام روشنضمیر
قفقاز [اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده، ص24، آدمیت، خوارزمی 1349]
«شیخالاسلام در کتابی که به نام «معلم الاطفال» در سال 1297 در تفلیس
به چاپ رسانیده هواخواهی از اصلاح خط عربی نموده و مینویسد: «چنان ظن شده باشد که
این مطلب مسئلهی کوچک است به جهت تعلیم عموم و انتشار معارف اصلاح خط ما از اهم
فرایضات است و ترقی ملت، در علوم فقط بدینگونه اصلاح موقوف است». او برای اصلاح خط
و آسانی آموختن آن چهار راه یاد کرده و خود راه چهارم را میپسندد و اینگونه مینویسد:
«...اشکال حروف قدیمه ما نه تغییر یابد و نه تقطیع و اعراب نیز به اندرون سطر داخل
نشود فقط حرکات و اعراب موجودهی قدیمه ما به جهت تعلیم مبتدیان ثابت بوده و به
جهت اشعار بعضی دیگر آنها که هنوز موضوع نیست علامات و اشارت ایجاد شده مانند
حرکات سابقه خودمان یعنی فتحه و کسره و ضمه، این حرکات و اشارات جدیده نیز در
بالای حروف رقم یابد.» البته نادرست و دشوار بودن این پیشنهاد شیخالاسلام بر کسی
پوشیده نیست و گویا خود او نیز پس از دیدن الفبای میرزا ملکمخان از این باور خود
بازگشته و ناشدنی بودن آن را دریافته بوده است.» [ن.ک «در پیرامون تغییر خط فارسی»
ص139-140، یحیی ذکاء، بینا، تهران دیماه1329]
[4] [بیشتر گمان ما این است که
میرزا حسین خان مشیرالدوله (سپهسالار بعدی) را میگوید.]
[5] محمدطاهر منیف افندی [بعدتر
عنوان پاشایی دریافت کرد] (Mehmet Tahir Münif Paşa
1828-29 -1910)
ن.ک «مکتوب دوم از آخوندزاده به ملکمخان»، پانوشت 3
[6] «جمعیت علمیه عثمانیه» را
منیف پاشا در سال 1860 بنیان نهاده بود.
[7] در این زمان محمدامین عالی پاشا صدراعظم عثمانی
بود.
[8] Le Journal de
Constantinople
[9] «استنباط ما این است که نه مانکجی و نه ملکم
کوشش پیگیری در طبع مکتوبات به خرج ندادند.» [اندیشههای آخوندزاده، ص234، فریدون
آدمیت، خوارزمی1349]
[10] حسنعلی خان امیرنظام
گروسی [درگذشته 1317ق] از 1276تا 1283 (1859 – 1866) وزیر مختار ایران در فرانسه
بود. [ن.ک. «حسنعلیخان امیرنظام»، مقالات سعید نفیسی، ص678، بنیاد موقوفات دکتر
افشار، 1390]
در میان نامههای آخوندزاده نامهای به تاریخ
سپتامبر1868 به امیر نظام گروسی هست. به گزارش آدمیت این دو با هم روابط دوستانه
داشتند [ن.ک. اندیشههای آخوندزاده، ص24، فریدون آدمیت، خوارزمی1349]
[11] علی خان مشیرالوزاره پسر حسین خان مقدم آجودانباشی
[ن.ک «اندیشههای آخوندزاده»، ص101، فریدون آدمیت، خوارزمی1349]
[12] «نیکولای
ولادیمیروویچ خانیکوف (1822-1878) جغرافیادان و نژادشناس روسی. در ایران و قفقاز
مسافرتهای فراوان کرد. در پاریس به خدمات سیاسی مشغول بود. سمت قنسول روسیه را در
ایران داشت. رییس یک هیات اعزامی به خراسان بود (1858-1859). آثارش (به زبانهای
روسی و فرانسوی) بیشتر مربوط به جنبههای مختلف فرهنگ و جغرافیای قدیم ایران است.»
[دایرةالمعارف مصاحب]
کتاب «سفرنامه خانیکوف، گزارش سفر به بخش جنوبی
آسیای مرکزی» [مترجمان اقدس یغمایی و ابوالقاسم بیگناه، انتشارات آستان قدس، 1375]
از او به چاپ رسیده است.
در میان نامههای آخوندزاده تنها همین یکبار از
او نام رفته است.
[13] Alexander
Kasimovich Kazembek متولد رشت.
«میرزا کاظم بیک (1802-1870) از 1826 در دانشگاه
غازان و از 1849 در دانشگاه پطرزبورگ زبان و ادبیات فارسی و تاریخ ایران تدریس میکرد.
در 1855 رییس قسمت ایرانشناسی آن دانشگاه گردید. خاورشناس روسی "برزین"
ناشر جامعالتواریخ رشیدی از شاگردان او بود.» [«اندیشههای میرزا فتحعلی
آخوندزاده»، پا126ص232، فریدون آدمیت، خوارزمی1349]
«میرزا اسکندر کاظم بک (1802-1870) مستشرق روسی.
در 1821 به حاجی طرخان رفت و در 1844 به ریاست دانشکدهی زبانشناسی و علوم تاریخی
قازان رسید. تحقیقات او قسمتی درباره تاریخ قفقاز و کریمه است، و قسمتی در باب
مسائل مذهبی. از آثارش طبع دربندنامه و رسالهای درباره باب و بابیها است.»
[دایرةالمعارف مصاحب]
[14] Conservators
No comments:
Post a Comment