[سواد کریتکا در مقابل عقیده سعاوی
افندی[1]]
به خدمت نواب مستطاب اشرف ارفع والا
اعتضادالسلطنه
وزیر علوم دولت علیهی ایران
شاهزاده علیقلی میرزا ادامالله تعالی اقبالهالعالی
شخصی از نجبای[2]
اسلامبول علی سعاوی افندی[3]
نام از وکلای دولت عثمانیه روگردان شده، به لندن هجرت کرده و در آنجا بر ضد وکلای
دولت عثمانیه و در اثبات سوء تدبیرات ایشان در امر اداره و پولیتیکه (من غیر حق)
روزنامه مینویسد در زبان ترکی مسمی به مخبر.
میرزا علیقلی خان اعتضاد السلطنه - وزیر علوم |
وقتیکه من معروضنامهی خود را به وزارت علوم
دولت علیهی ایران درخصوص تغییر خط قدیم اسلام نوشته و مجلد کرده و عریضهی خلوصیت
خود را نیز درباب این مطلب به نواب مستطاب اشرف شما حاضر نموده مستعد انفاذ میبودم،
در همان روز یکی از دوستان من از پاریس یک نومره روزنامه این سعاوی افندی را که
پارسال چاپ یافته است به من فرستاد.
اوقاتم تلخ شد. استراحتم باز مبدل به زحمت گشت.
لابد شدم که باز قلم را به دست گرفته در مقابل عقیده و رای این عثمانی خانهخراب
نیز قریتکا بنویسم و لفا در ضمن عریضهی دوم خودم به نواب مستطاب اشرف شما ارسال
دارم. اگرچه فرستادن روزنامهی سعاوی افندی بعد از دلایلی که من در معروضنامهی
خودم به جهت تغییر و اصلاح خط قدیم اسلام به قلم آوردهام هرگز لزوم نداشت، اما
محض برای اثبات این معنی که این مساله تغییر خط، مسالهای خرد حساب نشود و معلوم
گردد که امروز در هر جا و در هر گوشه همین مساله در گردش است و چشم ملت و ملتخواهان
و دوستان وطن در این ماده از بزرگان ملت به قراری و تدبیری منتظر است، واجب آمد که
این روزنامه نیز فرستاده شود.
از آنجا که نواب مستطاب اشرف شما از سلسلهی
قاجاریه بوده، در فضل و معرفت ممتاز اماثل و اقران هستید، یقینم حاصل است که زبان
ترکی کما ینبغی معروف نواب مستطاب شماست. اما به احتمال اینکه شاید بعض فضلای
طهران که بالذات فارسیزبان بوده از فهمیدن روزنامه ترکی عاجز آیند، همان روزنامه
را به زبان فارسی ترجمه کرده ضما به اصل میفرستم.
سعاوی افندی طریق اصلاح خط اسلام را در اقسام
اربعه میشمارد.
قسم اول اشاره به رسم سابق من است که در نزد او
موجود است.
قسم دوم اشاره به رسم جدید ملکمخان است که آن
را نیز در دست دارد.
قسم ثالث باز اشاره به رسم جدید ملکمخان است،
اگر به آن اعراب داخل شود.
قسم رابع عقیدهی خود سعاوی افندی است که بیان
میکند و آن را مرجح میپندارد.
قریتکای من در مقابل همین قسم رابع خواهد شد که
به نظر ارباب فضل و معرفت معروض میگردد.
جناب سعاوی افندی در فقرهی دوم تنبیه خود اقرار
میکند که اصلاح خط ما از واجبات است و این مساله نباید که کوچک شمرده شود، زیراکه
اصلاح خط موجب ترقی ملت ما در علوم و صنایع خواهد شد و در جای دیگر روزنامهی خود
ذکر میکند که اهل یوروپا به سبب صلاحیت خطوط خودشان در تحصیل علوم
ترقی کلی کرده، همیشه بر ما تقدم و تفوق میدارند و ما به سبب نقصان الفبای خودمان
به غیر از آن علوم که الان در دست داریم، چیزی به معرفت و تربیت خودمان نیفزودهایم
و در پس ماندهایم و هم مینویسد که اطفال مسلمین سه چهار سال به مکتب تردد میکنند
باز به خواندن روزنامهای در زبان خودشان قدرت ندارند. اما اطفال اهل یوروپا بهواسطهی
صلاحیت خط ایشان بعد از چند هفته تعلم، روزنامههای زبان مخصوص خودشان را میتوانند
بخوانند.
پس ظاهر شد که قصور خط ما
موجب حرمان ما از علوم و صنایع گشته است.
و ظاهر شد که اهل یوروپا
به سبب صلاحیت خطوط خودشان در تحصیل علوم ترقی کلی کرده، همیشه بر ما تقدم و تفوق
دارد.
و ظاهر شد که اطفال ایشان
بعد از چند هفته تعلم در خطوط خودشان به خواندن روزنامهها در زبان مخصوص قادر میشوند،
اما اطفال ما بعد از سه چهار سال تعلم در خط ما این قدرت را ندارند.
شما همین اقرار سعاوی
افندی را فراموش مکنید تا اینکه من به بیانات دیگر شروع نمایم و ببینم که این
عثمانی را چگونه ملزم توانم کرد.
نگاه بکنیم که ما علاوه بر
قصور خط به جهت ترقی در علوم موانع دیگر نیز داریم یا نه.
بلی موانع دیگر نیز داریم.
اول این موانع را ذکر بکنم:
ما بیچارگان از فرقهی
اسلام که متوطنان صفحه ایران و روم هستیم، فارسیزبان و ترکیزبانیم و عربها که
به ما غلبه کرده، دین خودشان را به ما داده و زبان خودشان را به زبانهای ما مخلوط
کردهاند، ما را مجبور ساختهاند که به جهت فهمیدن کتبی که در اصل زبان خود ما
تصنیف مییابد، زبان عربی و قواعد آن را نیز لامحاله دانسته باشیم. پس ما لابدیم
که به جهت فهمیدن تصنیفات فارسیه دو زبان و به جهت فهمیدن تصنیفات ترکیه، سه زبان
خوانده باشیم. اما فرنگیان و انگلیسان و یونانیان تنها به خواندن زبان مخصوصی به
فهم جمیع تصنیفات خودشان قدرت به هم میرسانند.
دیگر تعلم زبان عربی نسبت
به ما که اهل لسان نیستیم، قطع نظر از قصورات، خط ما صعوبت علیحدهای نیز دارد که
تا روز قیامت از دولت عربها، ما از این صعوبت نجات نخواهیم یافت و از نجات یافتن
هم ناچار چشم پوشیدهایم. همین صعوبت عبارت از املای حروف عربیه است. مثلا صوت «ثا»،
«سین»، «صاد» و صوت «ذال»، «زا»، «ضاد» و صوت «همزه» و «عین» و صوت «حا»، «ها» و
صوت «تا» و «طا»، در لهجهی ما به یکدیگر ملتبس است. اطفال ما چقدر باید زحمت
بکشند که املای این حروف را در یاد داشته باشند.
رفع این دو صعوبت مذکوره
برای ما از ممکنات نیست، اما رفع صعوبت خط ممکن است.
نگاه بکنیم که صعوبت خط ما
از چه رهگذر است.
اولا خط ما از طرف راست به
چپ نوشته میشود و اینگونه حالت تحریر دشوارتر از آن است که خط از طرف چپ به طرف
راست نوشته شود.
ثانیا اکثر حروف ما نقطهدار
است و این کیفیت باعث به طوء تحریر و اشد اشکال در قرایت است.
ثالثا حروف مصوته، یعنی
اعراب، در خط ما به حروف صامته داخل نمیشوند، به غیر «آ»، «او»، «اي» که مقتضی
تلفظ است، از قبیل فتحه و ضمه و کسره و صوتی میان فتحه و کسره و دو قسم دیگر «او»،
در لفظ «اولدی» یعنی مرد و «اولدی» یعنی شد، مقدر میشوند.
رابعا علاوه بر این اعراب
مقدره، سه حرف دیگر نیز که عبارت از «اَن» و «اُن» و «اِن»، یعنی تنوین با رفع و
تنوین با نصب و تنوین با جر است در اواخر اسمای عربیه، مقدر میباشند.
خامسا به غیر از این
اعراب، ما باید علامات مد و تشدید و جزم و وقف نیز داشته باشیم.
سادسا حروف ما هر یک
چهارگونه شکل دارد و آنا فآنا به اعتبار محلی که مقتضی آن است به شکلی از این
اشکال چهارگونه میافتد، اما حروف فرانسه و انگلیس هر یک منحصر به شکل واحد است.
سابعا نون صغیر در زبان
ترکی به کاف عربی و کاف عجمی، و این هر دو کاف نیز در زبان فارسی و ترکی به یکدیگر
التباس دارد.
پس بنابراین صعوبت خط که
ذکر شد، ما به جهت صحت تلاوت قرآن ناچاریم که فتحه و ضمه و مد و تشدید و جزم و
علامت وقف را در بالای حروف بنویسیم و کسره را در زیر حروف بگذاریم و به جهت اشعار
تنوین با رفع و با نصب و با جر، در بالای حروف دوضمه و دوفتحه بنویسیم و در زیر
حروف دوکسره بگذاریم. معهذا در مدت یک سال و اکثر اوقات در مدت دو سال اطفال ما
قرآن را نمیتوانند خواند و تمام نمیتوانند کرد. الان سعاوی افندی میخواهد که ما
به جهت تعلیم اطفال خودمان گلستان و بوستان و حافظ و سایر کتب درس را نیز مانند
قرآن با فتحه و کسره و ضمه و تنوینات علاوه بر مد و تشدید و جزم و علامت وقف
بنویسیم و به جهت اشعار بعض اعراب نیز که در الفبای ما وجود ندارد، اشارات از
ارقام هندسیه مثل 5،4،3،2،1 در بالای حروف بگذاریم. چنانکه یهودیان اطفال خودشان
را بدین سیاق تعلیم میدهند، ما نیز اطفال خودمان را به تقلید از یهودیان بدین
سیاق تربیت بکنیم. وقتی که طفل از پایهی مبتدی به پایهی منتهی برسد، آنوقت فتحه
و ضمه و کسره و تنوین و سایر اشارات را مثل یهودیان از نظر او برداریم و او را باز
به خواندن خط بیاعراب و حرکت و بیاشارات مبتلا بسازیم.
خیلی خوب، ما این نوع
تکلیف و صلاحدید سعاوی افندی را در کمال ممنونیت قبول میکنیم به شرطی که او ضامن
بشود که اطفال ما نیز بعد از چند هفته تعلم در خط ما، بدین سیاق که او نشان میدهد،
مثل اطفال اهل یوروپا به خواندن روزنامههای ما قادر بشوند، چونکه مقصود ما بهجز
این نبود که وسیلهای پیدا بکنیم تا از اهل یوروپا در تحصیل علوم پس نمانده باشیم.
الحمدالله که چاره یافته شد. از سعاوی افندی کمال تشکر داریم که این وسیله را به
ما نشان داد. دیگر بهتر از این چه خواهد بود؟ چونکه اطفال اهل یوروپا به واسطه
سهولت خط ایشان بعد از چند هفته تعلم، روزنامههای خودشان را میتوانند خواند، ما
نیز میخواهیم که اطفال ما بعد از چند هفته تعلم در خط ما، روزنامههای ما را
بخوانند.
خا خا خا سعاوی افندی میگریزد.
این شرط را نمیکند. این ضمانت را نمیدهد. من هم از او دستبردار نخواهم شد، خیر،
میرزا فتحعلی، چرا بدین مرتبه به سعاوی افندی میچسبی، او مرد کامل است، خودش
بسیار خوب میفهمد که این کار از ممکنات نیست. چطور این شرط را بکند و این ضمانت
را بدهد؟ هیهات، هیهات که اطفال ما بعد از چند هفته تعلم در خط ما، جمیع اعراب و
علامات و حرکات و اشارات که سعاوی افندی صلاح میبیند، به خواندن روزنامههای ما
قادر بشوند. خود سعاوی افندی مگر نمیداند که اطفال ما بعد از چند هفته تعلم در خط
ما، بلکه بعد از پنج سال، وقتیکه اعراب را از نظر ایشان برداریم، ستن آونده را به
تلفظ نمیتوانند آورد و این بیت عربی را صحیح نمیتوانند خواند: «تروح عنه الطیر
وحشیه/ والاسد من خیفته تفزع» و این چهار کلمه را به صحت تلفظ نمیتوانند کرد:
«هذا الفتی ولد من سلالة احمد». بیچاره اطفال ما تقصیر ندارند. ایشان چه بکنند که
تو میرزا فتحعلی هذا مینویسی، هاذا میخوانی. فتی مینویسی، فتا میخوانی. اعراب
احمد که مصیبت عظمی است. خانهی عربها خراب شود. تعلم زبان عربی برای ما که اهل
لسان نیستیم، بلای عظیم است. نه سبب را اطفال باید در یاد داشته باشند و هر اسمی
که در زبان عربی دوچار میگردد، باید در حال قرائت از خیال بگذرانند و ببینند که آیا
از آن نه سبب، دو تا در آن اسم جمع است یا نه. اگر جمع است آن را غیرمنصرف بدانند،
اگر جمع نیست آن را منصرف شمارند. اگر غفلت بکنند، لامحاله در اعراب و قرائت آن
اسم به غلط خواهند افتاد. حالا کدام مبتدی است از ما که در مدت چند هفته تعلم، به
درجهای منتهی رسیده، میان منصرف و غیرمنصرف فرق و تمیز تواند داد. مگر درد یک است
که درمان آن توان یافت. این کیفیت به خود سعاوی افندی پرواضح است. در این ماده، او
مجادله نمیتواند کرد. فقیر حرفی بود بلاتامل زد، دیگر اینقدر سختگیری لزومی
ندارد.
خب من میرزا فتحعلی از این
تکلیف شرط و ضمانت گذشتم. از جناب سعاوی افندی میپرسم که حد و پایهی منتهیان را
معین بکند که طفل در چه حال و در چه مقام به پایهی منتهیان تواند رسید، تا اینکه
ما در آن پایه اعراب و اشارات را از نظر او برداریم؟
من این پایه را به اعتقاد
خودم در هیچیک از خودمان نمیببینم. صعوبت خط ما به درجهای است که اگر ما به
نوعی در زبان اصلی خودمان از پایهی مبتدیان به پایهی منتهیان برسیم، باز در زبان
عربی خودمان را منتهی نمیتوانیم شمرد، مگر بعض علمای متبحرین که ایشان هم در این
زبان از سهو و خطا امین نیستند. در زبان عربی منتهیتر از «جوهری»[4]
نمیتوان شد. مصنف «قاموس[5]»،
محمد فیروزآبادی[6]، همیشه در
کتاب خود مینویسد: «غلط الجوهری». و غلط الجوهری از دو حال خالی نیست، یا جوهری
در اعراب کلمه به غلط افتاده است یا فیروزآبادی سهو میکند. مترجم فارسی قاموس نیز
به فیروزآبادی ایرادات میگیرد. من نمیدانم که حق به طرف کدامیک از ایشان است.
به هر صورت این چندان نقلی نیست. جوهری نیز و فیروزآبادی نیز هر دو منتهیانند. ثلث
بلکه ربع علم ایشان در زبان عربی برای ما کافی است. اما غرض این است که اطفال ما
در مدت پانزده سال، بلکه بیست سال، به سیاقی که سعاوی افندی مینماید، به پایهی
منتهیان نخواهند رسید. هروقت که اعراب و اشارات را از نظر ایشان برداشته به خواندن
خطوط بیاعراب و اشارات مجبور بکنیم، باز همان کورانند که سابق بودند، باز باید
مدت طویل به خواندن این خطوط عریان زحمت بکشند تا اینکه به آنها نیز معتاد شوند.
غرض ما از اصلاح خط آن بود که این مدت طویل به مدت قصیر بدل گردد، عمر ما به واسطهی
صعوبت خط قبل از تحصیل علوم نفیسه در سر الفاظ و جزییات ضایع نشود. سیاقی که سعاوی
افندی مینماید اصلاح نیست، بلکه صعوبت دیگر بر صعوبت دیگر افزوده میشود. حالا
قیاس فرمایید، من در کتابی در زبان فارسی یا ترکی یا عربی بنویسم یا چاپ بکنم و در
تحت و فوق حروف، لاتعد و لاتحصی نقطهها را بگذارم و فتحه و ضمه و کسره فروچینم و
علامات مد و تشدید و جزم و وقف بنهم و سه قسم تنوین نیز مرقوم بدارم و علاوه بر
اینها ارقام هندسیه هم از قبیل 5،4،3،2،1 نوشته باشم؛ این کتاب من به نظر شما
چطور خواهد آمد؟ کوه کندن آسانتر از خواندن یا نوشتن و یا چاپ کردن اینچنین کتاب
است. این مگر اصلاح شد؟ این مگر وسیلهی سهولت است. از رمضان خیلی راضی میبودیم،
از شوال نیز شش روز روزه میگیریم. از نقطهها و فتحه و ضمه و کسره و تنوین و سایر
علامات خیلی راضی میبودیم، اشارات دیگر نیز از ارقام هندسیه بر آنها میافزاییم،
وانگهی به تقلید یهودیان!
ما دیگر از تقلید بیزار
شدهایم. تقلید خانه ما را خراب کرده است. حالا در این صدد هستیم که قلادهی تقلید
را از گردن خودمان دور انداخته از ظلمانیت به نورانیت برسیم و آزاد و آزاده خیال
بشویم. در یک ماده به یهودیان تقلید کرده، کل فرق روی زمین را مثل ایشان به خلاف
مضمون آیهی شریفه «و لقد کرمنا بنیآدم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من
الطیبات و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا»[7]،
نجس و ناپاک شمرده، از ایشان اجتناب را واجب دانسته، نتیجهاش را دیدهایم و به
سبب عدم اختلاط و آمیزش با سایر ملل، تا امروز از کسب علوم و صنایع بیبهره ماندهایم،
دیگر بعد از این هرگز به یهودیان تقلید نخواهیم کرد.
علم را تقلیدشان بر باد داد
ای دوصد لعنت بر این تقلید
باد!
جهل ما را اجتهاد آمد پدر
الحذر از اجتهاد ای با
خبر.
خطاب به اخباریین است:
این همه غوغا و شورش در جهان
اختلافات همه تبریزیان[8]
هم ز
تقلید است و هم از اجتهاد
سینه چاک
از هر دو میخواهیم داد
باد از
تقلید ما را سرزنش
خاصه از
تقلید هود خرمنش.
اگر سیاق تعلم و تعلیم
یهودیان واسطهی ترقی میبود، چرا ایشان تا امروز در اشد جهالت و کوری باقی هستند؟
ما امروز به جهت تحصیل
انواع علوم لابدیم که از اهل یوروپا الفاظ بیحدوحصر که دلالت بر معانی مقصوده
دارند اخذ کرده، در السنهی خودمان مستعمل بکنیم، چونکه بدل این نوع الفاظ در هیچیک
از السنهی ثلاثهی ما موجود نیست و به غیر از این نیز، بعض اعلام و اسمای اماکن و
اقالیم و بلدان نیز با حروف حالیه ما قابل تلفظ نیستند. اگر همه این الفاظ را به
جمیع کتب و تصنیفات خودمان با فتحه و ضمه و کسره و سایر علامات و اشارات درج
بکنیم، باز قابل قرایت نخواهد شد. اگر بیآنها بنویسیم باز بدتر خواهد گشت.
جمعیت علمیهی عثمانیه از
صعوبت چاپ خط حاضر ما که سببش اشکال متعددهی حروف و اتصال آنها در ترکیب کلمات و
فتحه و ضمه و کسره و تنوینات و سایر علامات است، متصل شکایت میکند و اگر پارهای
علامات و اشارات دیگر نیز به خط خودمان به صلاحدید سعاوی افندی اضافه بکنیم، گوژ
بالای گوژ خواهد شد و داد فریاد جمعیت علمیه عثمانیه به آسمان خواهد رسید.
اصلاح خط بدون تغییر جزیی
ممکن نیست. آنکه منم، من در هر دو رسم خود هیات حروف سابقهی خودمان را از دست ندادهام،
فقط نقطهها را افکندهام و پارهای اشکال هم به جهت اشعار اعراب علاوه کردهام که
آنها نیز در نظر ما غرابت ندارند.
(شکلهای پیشنهادی آخوندزاده در متن) |
مثلا این شکل را« » فتحه قرار دادهام، که در شیوهی خط شکسته،
عوض «را» شمرده میشود. چنانکه مینویسیم: ما
.
به جهان خوشتر از این یکدم نیست.
و این شکل را «لا»، کسره قرار دادهام
که خود لام و الف است؛ چنانکه مینویسیم «لا اله الا الله».
و این شکل را « » یا. این شکل را« » ضمه
قرار دادهام، که این نیز شباهت به الف یا میم دارد.
عدم غرابت شکل « » مد
نیز واضح است.
کو در اینجا تغییر کلی که معتادان رسم جدید را از خواندن
کتب قدیمهی ما مانع آید؟ با وجودی که ما در این عصر خط کوفی را میخوانیم، چونکه
الفبای خط کوفی را در دست داریم؛ چگونه میشود که ما بعد از عادت به رسم جدید، از
خواندن کتب قدیمهی خودمان عاجز بوده باشیم؟ اینقدر هست که آنها را به مرور ایام
آهستهآهسته به خط رسم جدید نقل خواهیم کرد و تحویل آنها پاکیزه شغلی بر بیکاران فضلا
خواهد شد و جنبش عظیمی در عرصهی علوم پیدا خواهد بود که وصفش به قلم نمیگنجد و
باسمهخانههای متعدد برپا خواهند گشت و بینوایان و فقرای ملت به نان و نمک خواهند
رسید و تصنیفات جدیده به روز خواهند نمود و عالم دیگر رو خواهد داد.
اما ملکم خان تغییر کلی را صلاح دیده است؛ او نیز به
تعبیت جمعیت علمیه عثمانیه، به منظور سهولت عمل چاپ. به عقیدهی من حتی رای ملکمخان
نیز در این کار بزرگ خالی از قوت نیست. بهتر است که در خط سابق ما تغییر کلی صورت
یابد، نه اینکه کل ملت به خاطر کتب قدیمهی ما در جهالت و کوری بماند. سعاوی افندی
میگوید که من ناخوشی، تب و لرز دارم، مرا معالجه بکنید، یعنی خط مرا اصلاح بکنید.
من میگویم که تقلیل غذا کن و گنهگنه بخور (یعنی نقطهها را بیانداز و اعراب را
داخل حروف کن). ملکمخان میگوید که تغییر هوا کن، از گرمسیر به سردسیر هجرت بنما
(یعنی از اشکال حروف سابقه خود دست بکش و حروف خود را مثل حروف فرنگیان ظریف و
مقطع بنویس). سعاوی افندی میگوید که من نه تقلیل غذا میکنم، نه گنهگنه میخورم
و نه تغییر هوا مینمایم. کل ملل دنیا مثل من ناخوشی و تبولرز دارند (یعنی خطوط
ایشان نیز بیقصور نیست)، بگذار ایشان نیز تقلیل غذا بکنند و گنهگنه بخورند و
تغییر هوا بمایند (یعنی باید ایشان نیز خطوط خودشان تغییر بدهند)، آنوقت من هم به
حرف شما گوش میدهم و الا فلا. اگر شما خیرخواه منید مرا به دعانویسی معالجه بکنید
(یعنی بدون تغییر خط سابق ما اصلاحی در آن به عمل بیاورید).
سعاوی افندی، دیگر من در این مقام خودداری نمیتوانم کرد
و به گذشت نیز هرگز مایل نیستم. تو در روزنامه خود اقرار کردی که اهل یوروپا به
واسطهی صلاحیت خطوط خودشان در علوم و صنایع ترقی کلی کرده، بر ما تقدم و تفوق
ورزیدهاند. حالا چطور میتوانی گفت که ایشان نیز باید که به خطوط خودشان تغییر
بدهند. وقتی که خطوط ایشان مانع ترقی نیست، چرا تغییر بدهند؟ پس معلوم میشود که
قصور خطوط ایشان نه بدان درجه است که خط ما دارد، و الّا طفلان ایشان نیز بعد از
چند هفته تعلم در خط ایشان به خواندن روزنامههای خودشان قادر نمیشدند. آشکار است
که قصور خطوط ایشان جزیی است، اما قصور خط ما کلی است. اگر بگویی که خطوط ایشان به
واسطهی علامات و اشارات اصلاح و تکمیل یافته است، پس چرا ضمانت مطلوبه را نمیدهی
که ما نیز به گفتهی تو علامات و اشارات را به خطر خودمان راه بدهیم و مثل ایشان
بشویم. جوابم را بده! واضح است که جواب نمییابی. خب، من هم همین را میخواستم.
بعد از این پس و پیش خود را ملاحظه کن که چه گفتهای و چه خواهی گفت.
دیگر تو میخواهی که من یا ملکمخان به دعانویسی به
ناخوشی تو معالجه بکنیم. من مستجاب الدعوه نیستم، ملکمخان نیز به طریق اولی،
خصوصا که کافر هم هست. من آنطور معالجه را نمیتوانم کرد. عصر معجزه و کشف کرامات
گذشته است. امروز خداوند عالم از ما کمالتفات است، جبرییل خود را دیگر پیش هیچکدام
از ما نمیفرستد که به دامنش به توسط او چنگ بزنیم و درد خودمان را به او حالی
بکنیم و دعای هیچکدام از ابنای ما را به اجابت نمیرساند.
در این چند روز از نوادر اتفاقات دو سه نفر فرشته خود را
نزد حکیمالممالک فرستاده بود. آمدن ایشان هم از عدم قابلیت حکیمالممالک بیمآل
شد. یعنی جسمش بیاستعداد بود، تاب نیاورد از بینی و گوشهایش خون آمد، نفسش تنگ
شد، نتوانست به مقصد برسد، از نیمهی راه بازگردید. امروز ما همه به حال خودمان
گذاشته شدهایم، نیک و بد همه به عهدهی کفایت خودمان است. امروز هر ناخوشی بر وفق
قوانین طبیعت معالجه میپذیرد و هرگونه اصلاح باید بر وضع طبیعی صورت بندد.
از خطوط فرانسه و انگلیس
ما نیز کموبیش اطلاع داریم. قصور خطوط ایشان به مقدار قصورات خط ما نیست. یقین
بدان که اگر خطوط ایشان بدین درجه قصور میداشت، ایشان نیز مثل ما به تحصیل علوم
عاجز میشدند و اطفال ایشان نیز بعد از سه چهار سال تعلم در خط ایشان، به خواندن
روزنامههای خودشان قادر نمیگشتند و ایشان نیز لامحاله به تغییر خودشان اقدام مینمودند
و ایشان نیز در معالجهی ناخوشی خودشان اگر بدان شدت بودند که تو داری، بیشبهه
تقلیل غذا میکردند، گنهگنه میخوردند، تغییر هوا مینمودند. پس تکلیف مالایطاق
نکن. اصلاح خط بدون بعض تغییرات محال است، والسلام.
تمام شد قریتکای میرزا
فتحعلی در مقابل عقیدهی سعاوی افندی که طالب اصلاح خط اسلام است بدون تغییر در
آن.
از نواب مستطاب مستطاب اشرف والا[9]
استدعا دارم که به نویسندهی روزنامهی طهران مقرر فرمایند که این مسالهی تغییر
خط را در بعض نومرههای روزنامه خود بر طبق عقیدهی ارکان مشورت به قلم آورده، در
ممالک محروسه منتشر سازد که بلکه از اطراف و جوانب ارباب خیال نیز بعض تصورات
خودشان را در این باب نوشته، به طهران بفرستند.
ارباب علم و فضل از
همکیشان ما هرچه تا امروز در منافع اخرویه ملت نوشتهاند بس است، یکچند نیز خیال
خودشان را در منافع دنیویهی ملت صرف کنند. به مصداق فرد خواجه حافظ :
از قیل و قال مدرسه حالی
دلم گرفت
یکچند نیز خدمت معشوق و می
کنیم
ماه سیطنبر سنه 1868
المخلص میرزا فتحعلی آخوندزاده
در تفلیس
[1] از
«الفبای جدید و مکتوبات» میرزا فتحعلی آخوندزاده [ص124-136، به کوشش پروفسور حمید
محمدزاده، نشر احیا، 57، تبریز]
[2] «با مداد در فوق این کلمه "جوانان"
نوشته شده است» - ح.م.
[3] نگارش درست نام او علی سوآوی
افندی است (ن.ک پانوشت «ترجمه فارسی روزنامه سعاوی افندی»).
[4] «اسماعیل بن حماد جوهری (وفات 398 یا 400 ه.ق)
عالم معروف لغت عرب. در شهر فاراب متولد شد و نزد دایی خود ابوابراهیم اسحاق
فارابی تحصیل کرد، و سپس در طلب علم به بغداد و شام و حجاز سفر نمود، و در مراجعت
چندی در دامغان اقامت کرد، و در نیشابور اقامت گزید و در همین شهر وفات یافت. در
بغداد نزد ابوسعید سیرافی و ابوعلی فارسی تحصیل کرد. گویند در آخر عمر مبتلا به
مرض اختلال حواس شد، و به خیال پرواز افتاد، و دو لنگه در را زیر بغل گرفت، و از
محل بلندی خود را پایین انداخت و درگذشت. در تاریخ وفاتش اختلاف هست. جوهری اول
کسی است که لغات عرب را به ترتیب حروف هجا مرتب کرد. علاوه بر مقام شامخی که در
لغت عرب دارد، علم عروض را تکمیل کرد و شعر هم میگفت [...] معروفترین اثرش «صحاح
اللغه» (معروف به صحاح و صحاح جوهری) است. از آثار دیگرش مقدمه در نحو و عروض
الورقه، در علم عروض است.» [دایرةالمعارف فارسی مصاحب]
[5] «قاموس یا القاموس المحیط یکی
از معروفترین و معتبرترین لغتنامههای عربی به عربی، تالیف مجدالدین فیروزآبادی
که به علت اهمیت بسیار و اعتبار فراوانش از روزگار مولف تا قرن اخیر شروح بسیاری
بر آن نوشتهاند. همچنین، به زبانهای فارسی و ترکی ترجمه و شرح شده است. معروفترین
ترجمه ترکی آن اوقیانوس نام دارد و تالیف عاصم افندی است و در 4مجلد بزرگ به چاپ
رسیده است (بولاق، 1250هق، استانبول 1305ه.ق). از ترجمههای فارسی آن، یکی ترجمان
اللغه، تالیف محمد ابن یحی ابن محمد شفیع قزوینی است (چاپ 1353-8هق) [...]
فیروزآبادی این کتاب را در مکه تالیف کرده و اساس تالیف او کتاب صحاح اللغه ی
جوهری است و مولف، آرای جوهری را نقل و انتقاد کرده است.» [دایرةالمعارف فارسی
مصاحب]
[6] «فیروزآبادی
شهرت مجدالدین ابوطاهر محمد ابن یعقوب (729-817 ه.ق) عالم لغوی و لغتنویس معروف
ایرانی؛ صاحب کتاب قاموس. در کازرو متولد شد، و از هشتسالگی در شیراز به کسب علوم
پرداخت، و بعد برای تحصیل ادب و علوم عصر خود به واسط و بغداد رفت (754ه.ق). در
750 به دمشق رفت، و در محضر درس تقیالدین سبکی حضور یافت. در 775 به مکه رفت، و
سپس مدت 5 سال در هند، دهلی، اقامت گزید. در 794 به دعوت سلطان احمد ابن اویس به
بغداد رفت و سپس به ایران آمد. تیمور لنگ، پس از فتح شیراز، او را گرامی داشت ولی
وی در شیراز نماند، و در 796 به یمن رفت و از طرف الملک الاشرف اسماعیل ابن عباس
به عنوان قاضی القضات یمن تعیین شد، و پادشاه دختر او را به زنی گرفت. فیروزآبادی
در 817 ه.ق در زبید درگذشت. حوزهی اصلی کار وی لغتنویسی است.» [دایرةالمعارف
مصاحب]
[7] سوره بنیاسرائیل(اسراء)، آیه هفتاد: «حقیقتا
ما اولاد آدم را بین سایر مخلوق عزیز و مکرم قرار دادیم، از جمله کرامت اولاد آدم
این است که در خشکی آنها را به اسب و شتر و سایر حیوانات سوار کرده و در دریا به
کشتی سوار گردانیدیم (یعنی این چیزها را برای آنها خلق کردهایم) به اولاد آدم از
چیزهای لذیذ و پاک روزی دادهایم، اولاد آدم را بر بسیاری از مخلوقات خود برتری و
فضیلت بزرگ بخشیدیم.» [قرآن مجید، ترجمه تفسیر کشفالحقایق، ترجمه عبدالمجید صادق
نوبری، اقبال، 1387]
[8] «در بالای این کلمه با
مداد نوشته است: اسلامیان بدل ایرانیان.» - ح.م.
[9] «بالای کلمه با مداد سیاه
نوشته است: از جناب وزیر علوم» - ح.م.
*
(ترجمه
فارسی روزنامه سعاوی افندی[1])
اصلاح خط ما [2]
معلوم است که اصلاح خط ما را تا امروز بسیار کسان تفکر کردهاند و بعضی از
آنها وسایل چندی در باب اصلاح آن خیال نمودهاند. از همان وسایل مخترعه چهار قسم
به نظر ما رسیده است که در این شرح مذکور میگردد:
نشریه مخبر به مدیریت سعاوی افندی، استانبول 1867 |
قسم اول عبارت از آن است که حروف صامتهی الفبای قدیم ما هرچه که موجود است،
در اشکال اصلیه باقی مانده تنها به جهت اشعار حروف مصوته یعنی اعراب یا حرکات
اشکال مخصوصه اختراع یافته، همهی آنها را در اندرون سطر نوشته شود.
قسم ثانی عبارت از آن است که اشکال حروف ما بالمناسبه به اشکال حروف فرنگیان
تبدیل یافته در ترکیب کلمات مانند حروف فرنگیان انفصال و تقطیع پذیرفته باشد.
قسم ثالث عبارت از آن است که حروف الفبا به همین سیاق تغییر و تقطیع یافته،
اعراب نیز کلا به اندرون سطر مندرج گردد.
قسم رابع عبارت از آن است که اشکال حروف قدیمه ما نه تغییر یابد، نه تقطیع او
اعراب نیز به اندرون سطر داخل نشود؛ فقط بعض حرکات موجودهی قدیمهی ما به جهت
تعلیم به مبتدیان ثابت بوده و به جهت اشعار بعض دیگر آنها که هنوز موضوع نیست
علامات و اشارت ایجاد شده مانند حرکات سابقهی خودمان یعنی فتحه و کسره و ضمه. این
حرکات و اشارات جدیده نیز در بالای حروف رقم یابد.
درخصوص همین اقسام اربعه رسالهها مرقوم و یا مطبوع شده به طالبان حق و رجحان
معلوم است.
عقیدهی من این است که قسم رابع برای ما لیاقت زیاد دارد. به علت اینکه ما فقط
به اعراب محتاجیم و اصلاح خط ما تنها مستلزم اختراع بعض اعراب است. در این صورت
فقط به این نوع اصلاح کفایت میکنیم و الا اگر مجددا به ترتیب خط کامل و جداگانه
شروع بنماییم، این عمل تنها به ما محصر نخواهد شد، بلکه بیشبهه در دنیا هر قوم را
نیز لازم خواهد آمد که به خط خود اصلاح بدهد.
نقصانی که در خط حاضر ما موجود است این است: مثلا لفظ (اول) در کتابت به چند
وجه احتمال تلفظ میدارد. چنانکه (کل) نمیدانیم که ورد است یا طین. (کرد) نمیدانیم
که غبار است، یا پهلوان، یا دور، یا مفرد کراد، یا فعل ماضی به معنی فعل. (نبات)
نمیدانیم که به معنی گیاه است یا به معنی دختران؛ و امثال ذلک و حرکات ما در تلفظ
رفع التباس نمیکنند. مثلا نمیدانیم (اولدی) به معنی مرد است یا به معنی شد.
(دور) به معنی بعید است یا به معنی گرد. در این صورت اطفال ما سه چهار سال به مکتب
تردد میکنند باز به خواندن روزنامهای قدرت ندارند. با وجودی که اطفال اهل یوروپا
بعد از چند هفته تعلم در خطوط خودشان، روزنامههای زبان مخصوص خودشان را میتوانند
خواند و همین حال خطوط اهل یوروپا باعث بر آن شده است که ایشان در تحصیل علوم ترقی
کلی کرده، همیشه بر ما تقدم و تفوق میدارند و ما به سبب نقصان الفبای خودمان به
غیر از آن علوم که الان در دست داریم، چیزی به معرفت و تربیت خودمان نیفزوده، در
پس ماندهایم.
مگر غرض مطالعه نیست، یعنی خواندن نیست؟ به جهت خواندن من تغییر صفت و اشکال
حروف خودمان را لازم نمیبینم. تنها به جهت صحت تلفظ و حرکت لسان، وضع اشارات مخصوصه
کافی است.
در این حال من قسم رابع را مرجح میپندارم بدین طریق که اشارات مخصوصهی قدیمهی
خودمان را از قبیل مدّ و تشدید و جزم و ضمه و کسره و فتحه و علامت وقف برای تعلیم
مبتدیان باقی گذاشته، علاوه بر آنها، بعض اشارات دیگر نیز که لزوم دارد اختراع
بکنیم. چونکه اگر ما به اصلاح خط خودمان اقدام بکنیم، باید در طریق معروفی این
اصلاح را معمول بداریم که معتادان رسم جدید خط از خواندن کتب مرقومه یا مطبوعهی
قدیمهی ما محروم نگردند. پس به همین منظور قسم رابع شایستهی ترجیح مینماید.
یعنی اصلاح بدون تغییر هیات اصلیه حروف از تغییر اولی به قبول اذهان اقرب است.
در این باب اگر به خاطر بعض اشخاص خطور کند که مادام حرکات به اندرون سطور
داخل نشوند، احتمال میرود که کاتبان در کتابت کلمات اشارات فوقانیه را نگذاشته
باشند و یا آنها را در محل مخصوص آنها مرقوم نکنند. در این صورت باز صعوبت قرائت
باقی خواهد شد.
جواب این بحث ظاهر است. زیراکه نوشتن آن اشارات در ابتدای کار فقط به جهت
مبتدیان لزوم دارد و به جهت منتهیان نوشتن آنها در مکتوبات و دفاتر لزوم نخواهد
داشت و هر مبتدی که به خوانندن معتاد شد او منتهی گشته دیگر به حرکات محتاج نخواهد
بود.
در هر زبان چنین است. آیا نمیبینیم که در خط یهودیان نیز مثل خط ما حرکات و
اشارات هست و با همین اشارات به مبتدیان تعلیم میدهند و بعد در مکتوبات و دفاتر
خودشان همین اشارات را اصلا نمینویسند. در زبان یونان و فرانسه نیز مبتدیان به
اشارات مخصوصه که (اقسانت[3])
نامیده میشوند محتاجند و در زبان انگلیس حتا هیچ اقسانت هم موجود نیست.
حالا رجوع کنیم به اشکال اشارات. من چنان صلاح میبینم که اشکال بیگانه وضع
ننماییم. به جهت همین لزومیت پارهی از آن اشارات اشکال که سابق به آنها آشناییم
وضع بکنیم که به قبول اذهان اقرب باشد.
آیا نمیبینیم که به بعض اشارات چنانکه خط ما محتاج است، خط انگیسی نیز محتاج
بود و چنانکه در خط ما قرایت (او) به چند وجه محتمل است، در زبان انگیسی نیز قرائت
(O) به چند وجه محتمل بود،
چنانکه ما امروز قصور خط خودمان را میفهمیم، انگلیسان هم پیش از این فهمیده
بودند. عاقبت علما و فضلای ایشان پارهای اشارات مخصوصه وضع کردهاند که فیمابین
کلمات موجب رفع التباس است و همان اشارات عبارت از وضع پارهی ارقام هندسیه است.
پس ما نیز مثل ایشان اشارات مقتضیه را از همان ارقام هندسیه خودمان که چشم ما به
آنها آشناست مثل 5،4،3،2،1 وضع بکنیم و بدین وسیله مقصود ما حاصل خواهد شد.
تنبیه است: اولا هرچه که درخصوص ماده مذکوره (من سعاوی)
در این روزنامه به رشتهی تحریر کشیدهام ملخص همان مقدمهی جزو الفباست که الان
به ترتیب آن اشتغال دارم. چونکه ما هنوز در باسمهخانهی خودمان حروف حرکتدار
نداریم. لهذا در این روزنامه به ایراد مثال امکان نیافتم. نهایت بیمثال نیز مرام
مفهوم است.
ثانیا چنان ظن نشده باشد که این مطلب مسالهی کوچک است
به جهت تعمیم علوم و معارف اصلاح خط ما از اهم فرایضات است و ترقی ملت ما فقط بدینگونه
اصلاح موقوف است.
ثالثا من که میگویم بر وفق همین اساس مشغول ترتیب جزو
الفبا هستم، غرضم خلق را به قسم رابع دعوت کردن نیست. هرکس در این مساله اصلاح خط
چیزی خیال بکند و به طرف ما بنویسد، هرآینه ما را ممنون خواهد کرد. تا امروز در
نزد ما رسالههای زیاد دایر به همین مساله موجود است، اما چون هر یک از آنها خالی
از نقصان نبود بنابراین هنوز قراری درخصوص هیچیک از آنها گذاشته نشده است.
رابعا هر اصلاحی که دایر بدین مساله نوشته خواهد شد، در
زبان ترکی باید از قلم مردم اسلامبول بیرون آید، زیراکه نطق مردم ولایت خارجه یا
با مدّ یا با قصر بوده، سایر حرکات کلمات در منشآت ایشان به یکدیگر مشابهت ندارند
(یعنی مغایر یکدیگرند و مانع تفهیم مطلب است).
خامسا کسانیکه دایر بدین مساله چیزی خواهند نوشت، نباید
که به تغییر کلی اقدام نمایند، یعنی ترتیب خط کامل و بالکلیه مغایر به خط سابق
هرگز لزوم ندارد، بلکه هر شکلی و هر حرفی که الان موجود است به آن اکتفا باید کرد
و به صورت آن دست نباید زد (یعنی تنها ایجاد همان اشکال لزوم خواهد داشت که امروز
در الفبای ما وجود ندارد). تا اینکه معتادان خط جدید و اصلاحیافته از قرائت خط
قدیم ما محروم نگردند.
[1] از
«الفبای جدید و مکتوبات» میرزا فتحعلی آخوندزاده [ص362-365، حمید محمدزاده، نشر
احیا، 57، تبریز]
علی سوآوی (سعاوی) |
[2] علی سوآوی (Ali Suavi 1938-1978) [به ضبط آخوندزاده سعاوی] سردبیر
نشریه «مخبر» بود که نخستین شمارهی آن در ژانویه 1867 منتشر شد. سوآوی روستازادهای
بود که پس از سکونت خانوادهاش در بورسای استانبول آموزش سنتی دید. پس از آن
در مدرسهی جدید رشدیه میکرد. مقالاتش در
«مخبر» خشم باب عالی را برانگیخت و به آناتولی تبعید شد. از آنجا به اروپا گریخت و
در پاریس به گروه انقلابی و تجددخواه «ترکان جوان» نزدیک شد. پس از آن به لندن
رفت و در اقامت کوتاهش آنجا، «مخبر» را منتشر کرد. سپس در پاریس اقامت گزید و نشریهی «علوم»
را منتشر کرد ولی از آنجا که اسلامگرایی رادیکال بود، از «ترکان جوان» فاصله
گرفت. سرانجام در 1878 به استانبول بازگشت. زمانی که سلطان عبدالحمید دوم، جای
سلطان مراد پنجم نشست؛ سوآوی 19 می 1878، برای بازپسگرفتن سلطنت از عبدالحمید و
بازگرداندن آن به مراد پنجم که اینک در زندان بود دست به کودتایی ناموفق زد و در
جریان آن با ضربههای چماق کشته شد. [The Emergence of Modern Turkey, p149,154,155,175, Bernard Lewis, Oxford
University Press, 1968]
همچنین نگاه کنید به
«تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید»، جلد دوم [استنفورد جی. شاو – ازل کورال
شاو، محمود رمضانزاده، آستان قدس، 1370]
[3] accent
No comments:
Post a Comment