مسوده کاغذ دیگر به میرزا یوسفخان[1]
با نومرهی 13
مطاع معظم من دام اقبالکم[2]
مکتوب جناب جلالت نصاب شما که با خط مخصوص
خودتان نوشته بودید رسید. حقیقتش این است که من کلام شما را نمیفهمم. به علت
اینکه بعد از رفتن شما ذهن من بسیار کند شده است[3].
در مکتوب مقدم خودتان این عبارت را مرقوم داشته
بودید «من به کار بزرگی که منافع دولتی و ملتی آن زیادتر از وضع الفباست مشغول
هستم. اگر سعادت یاری کرد، اهتمامات من و همکاران من که با من یکرای هستند موثر
افتاد، بهترین نعمات قسمت ما و هموطنان خواهد شد. این یک فقره را محرمانه به شما
نوشتم، امانت بدارید تا ببینم چه اثر خواهد داد.»
خودتان خیال بکنید که از این عبارت من چنان
فهمیدم که شما به چاپ کردن تصنیف معلوم که آن را به جان دانش[4]
معبر میفرمایید، مشغول هستید. از فرط وجد و فرح نزدیک بود برقصم. چه نتیجههای
خیر در مال این کار به خیال میگذرانیدم. چه قبههای هوایی به اصطلاح فرنگستانیان،
در ضمن این عمل تعمیر میکردم. حالتم بدان میماند که گویا خواب خوشی دیدهام و
تعبیرش را به دولت و سعادت میکنم و این افراد خواجه مکرر به زبان میراندم:
دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود
تعبیر رفت کار به دولت حواله بود
چل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت
تدبیر ما به دست شراب دوساله بود.
یعنی از هجرت تا امروز رنج و غصه کشیده و در
حسرت آزادی خیال روزگار به سر بردیم. عاقبت تدبیر ما به دست یوسف منشی بود که به
واسطهی اهتمام او دیدهی ما یعقوبوشان روشن گشت و به واسطهی همت او ما از قعر
ظلمت نجات یافتیم و به آرزوی خود رسیدیم.
خلاصه از لذت این نوع خیالات شیرین مدهوش میبودم.
چرا از این مدهوشی مرا به هوش آوردید. چرا ازین خواب خوش بیدارم کردید. چرا در
مکتوب موخر خودتان نوشتید که شما نسخهای چاپ خواهید کرد که در دنیا برای شما بهتر
از حسین خواهد بود، هم اثنیعشری، هم اهل سنت و هم فرنگی و هم بتپرست و هم یهود
به مضامین آن در نهایت احترام اعتراف خواهند نمود.
پس کار بزرگی که به آن مشغول میبودید چه شد؟
معلوم میشود که این نسخهی جدیده ناسخ جان دانش شده، فاسخ نیت شما از کار بزرگ
آمده است.
یحتمل که مراد شما از کار بزرگ همین نسخه بوده
باشد و من سهو کرده به سبب کندی ذهن آن را حمل به جان دانش نمودهام. در این صورت
چرا نوشتهاید این یک فقره را محرمانه به شما مینویسم، امانت بدارید؟ نسخهای که
مقبول طبع جمیع فرق باشد، پوشیده داشتن آن چه معنی دارد؟
نه، چنین نیست. اگرچه ذهنم کند شده است، باز
حدسی میتوانم زد. مراد شما از کار بزرگ نیت دیگر بود. الان بنابر بعض سببها که
معلوم من نیست، از آن نیت صرفنظر کرده، به چاپ نسخهی دیگر مثل تصنیف نگارنده و
یا نظیر آن اقدام خواهید کرد و یا اینکه هیچ اقدام نخواهید کرد. اما چنین وامینمایید.
اگر بگویید که کار بزرگ سوای از این نسخه است، یعنی چاپ این نسخه علاوه بر کار
بزرگ است که به آن مشغول هستید، این نیز به عقلم راست نمیآید. وجود این نسخه در
دنیا برای شما بهتر از حسین است. در این صورت همین نسخه باید کار بزرگ حساب شود،
نه آن عمل که آن را در کاغذ مقدم خودتان کار بزرگ نامیدهاید. خلاصه من منظور شما
را نمیفهمم. چنانکه در صدر مکتوب نوشتهام، گیرم که کار بزرگ سواست، این نسخه هم
سواست، به من چه که شما این نسخه را چاپ خواهید کرد. هروقت که نسخه از چاپ بیرون
میشد، یک جلد از آن به من میفرستادید. دیگر پیش از وقت، ارادهی خودتان را به من
نوشتن چه معنی دارد؟[5]
نه، این نیز بیمعنی نیست. معنیش را خودم میدانم.
اما به شما نمینویسم.
دیگر من در این نیت هستم که جوان معلوم را آهستهآهسته
به استحقاق و فضیلت و معرفت و نجابت شما عارف و معتقد بکنم. او شما را خوب نمیشناسد
و سهو میکند. شما را نیز از قبیل اشخاصی میپندارد که تا امروز در میان ایشان
تربیت یافته است. امیدوارم که او را به این مقام بیاورم که خودش به شما کاغذ
بنویسد.
نور چشم حسینخان را میبوسم. رشید به او درود
فراوان میرساند. علی را هنوز ندیدهام. در وقت ملاقات سلام شما را به شیخالاسلام
خواهم رساند و از ملاعلی کیفیت قباله را خواهم پرسید.
در 3 ماه سیطنبر سنه 1868 در قوجور
از مخلص شما میرزا فتحعلی قلمی گردید.
[بعد التحریر]
جناب شما[6]
چندی قبل از این به من نوشته بودید که مرا در نظر مصنفان و صاحبقلمان فرانسه
معروف و مشهور خواهید کرد. من چنان گمان کردم که ایشان بنا بر گفتهی شما شرحی در
تعریف من در یکی از روزنامههای پاریس خواهند نوشت و شما یک نومره از آن روزنامه
به من خواهید فرستاد که من هم در این جا به دوستان و آشنایان خود نشان بدهم. هیچ
اثری از این وعده ظاهر نشد.
[1] میرزا یوسفخان مستشارالدوله
[2] این نامه از کتاب «الفبای جدید و مکتوبات،
میرزا فتحعلی آخوندزاده، گردآوری حمید محمدزاده، نشر احیا، تبریز، 1357» ص 121،
برداشته شد. پانوشتها از من است.
[3] لحن کنایهوگلایهآمیز این نامه مقایسه شود با
نامهی نیما به جلال آلاحمد.
[4] به «مکتوبات کمالالدوله»
اشاره میشود [پانوشت از حمید محمدزاده].
مکتوبات کمالالدوله را آخوندزاده در سال 1282 ق
(1866م) به ترکی نوشت و در 1283 «به معاونت مقرب الخاقان میرزا یوسف خان سرتیپ
دوم» به زبان فارسی ترجمه کرد. [ن.ک ص90، شرطنامه، الفبای جدیدومکتوبات،
آخوندزاده، ح.محمدزاده]
[5] برای مطالعه درباره تلاش آخوندزاده برای انتشار
«مکتوبات کمالالدوله» نگاه کنید به «ص230، اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده،
فریدون آدمیت، خوارزمی، 1349».
[6] میرزا یوسفخان از 1284 تا اواخر 1286 ق
[1867-1869م] شارژ دافر سفارت ایران در پاریس بود. [ص252، مشروطه ایرانی، م
آجودانی، اختران، 1382]
No comments:
Post a Comment