میرزا یوسفخان مستشارالدوله |
مقدمه رساله موسوم به "یک کلمه"
بندهی کمترین، یوسف
خلفِ مرحمت پناه حاجی میرزا کاظم تبریزی در سال هزارودویستوهفتاد، به موجب فرمان
مبارک اعلیحضرت ولینعمت همایون شاهنشاه ایران ناصرالدینشاه خلدالله ملکه و
سلطانه به کارپردازی حاجی ترخان که به اصطلاح فرانسه کنسولی باشد، مامور شدم، مدت
هشتسال در آنجا اقامت کرده، در تاریخ هزار و دویست و هفتاد و هشت حسبالاجازهی
اولیای دولتعلیه به ایران مراجعت کرده و به زیارت خاک پای همایون پادشاهی شرفاندوز
گشتم.
پس از هفت ماه توقف
در طهران حسبالامر، به حاجی ترخان معاونت کردم و بعد از سه ماه به عزم سیاحت از
حاجی ترخان به مسکو و از آنجا به پطرزبورغ - پترزبورگ – رفتم، شش ماه در پطرزبورغ
در جای وزیر مختار دولتعلیه شارژدافر - کاردار - ماندم.
پس از آن در تاریخ
هزارودویستوهشتاد هجری به کونسول ژنرالی تفلیس سرافرازی حاصل کردم، چهار سال تمام
در تفلیس ماندم، در مدت اقامت خود در مملکت مزبوره که انتظام و اقتدار لشکر و
آسایش و آبادی کشور را میدیدم، همواره آرزو میکردم چه میشد در مملکت ایران نیز
نظم و اقتدار، و این آسایش و آبادی حاصل میگردید.
در اواخر سال
هزار و دویست و هشتاد و سه ه.ق، به موجب فرمان پادشاهی خلدالله مُلکه به شارژدفری
پاریس سرفراز گشتم. از راه اسلامبول عازم مقصد گردیده، وقتیکه داخل شهر پاریس شدم
و "اکسپوزیسیون"، یعنی بساط عمومی هزارودویستوشصتوهفت مسیحیه، را
ملاحظه و مشاهده کردم و در مدت سه سال اقامت خود در پاریس چهار دفعه به عزم سیاحت
لندن رفتم.
در این مدت میدیدم
که در فرانسه و انگلیس انتظام لشکر و آبادی کشور و ثروت اهالی و کثرت هنر و معارف
و آسایش و آزادی عامه، صد آنقدر است که در مملکت سابقالذکر دیده بودم و اگر
اغراق نشمارند توانم گفتن که آنچه در مملکت سابقالذکر مشاهده کرده بودم، نمونه
بوده است، از آنکه بعد در فرنگستان میدیدم اگرچه سبب این نظم و ترقیات این آبادی
را از عدل میدانستم به سبب آنکه این سلطنت و این ثروت و این آبادی و عمارت و به
غیر عدالت میسر نمیشود، چنان که در اثر آمده است: لاسلطان الا بمال و لا مال الا
بعمارة و لا عمارة الا بعدل (هیچ سلطنت جز به مال و هیچ مالی جز به سازندگی و هیچ
سازندگی جز به عدل صورت نمیگیرد). وهرچند بر وجه یقین میدانستم که این عمارت از
عدالت است و این ثروت و راحت از حسن سیاست، لیکن پیش خود خیال کرده و به خود میگفتم: با اینکه بنیان دین اسلام بر عدل و انصاف است و با اینکه در چندین جای قرآن
مجید، خدای تعالی عدل را ستوده و سلاطین و حکام اسلام نیز هیچوقت منکر عدل نبودهاند،
پس چرا ما چنین عقبمانده و چرا اینطور از عالم ترقی خود را دورتر داشتهایم.
چون روزی در این فکرت
شدم از شدت تفکر خوابم ربود، پنداشتم که هاتفِ غیبی از سمت مغرب مابین زمین و
آسمان به سوی مملکت اسلام متوجه شده، به آواز بلند میگفت:
ای سالکان سبیل شریعت
سید انام! و ای پیشوایان غیرت اهل اسلام!
اینَ انتم منَ
النّصرة و السلطنة اینَ انتم من الثروة و المعرفة !
چرا اینطور غافل و
معطل نشستهاید و چرا از حالت ترقی سایر ملل اندیشه نمیکنید، همسایهی شما وحشیان
کوهستان را داخل دایرهی مدنیت کرده و هنوز شما منکر ترقیات فرنگستان هستید. در
کوچکترین بلدهای مجاور شما، مریضخانهها و معلمخانههایی منتظم برای ذکور و
اناث بنا کردهاند.
و هنوز در معظمترین
شهر شما یک مریضخانه و یک معلمخانه نیست. کوچههای دهات همجوار شما تنظیم و
توسیع و تطهیر یافته، ولی در شهرهای بزرگ شما به سبب تنگی و اعوجاج و کثافت و
سوراخهای بینهایت که در کوچههاست، عبور نامقدور گردیده.
در همجواریی شما
راهآهن میسازند و هنوز شما به راه عراده نپرداختهاید. در همسایگیی شما، جمیع
کارها و امورات اهالی در محکمههای منتظمه از روی قانون بر وفق حقانیت فیصل مییابد؛
در دیوانخانههای شما هنوز یک کتاب قانون نیست که حکام عرف تکلیف خود را از روی
آن بدانند.
در همسایگیی شما
هرکس بدهیی (مالیات) خود را بیمحصل آورده به دیوان میدهد. در ملک شما حکومت را
مجبور به گماشتن تحصیلداران میکنند و فلان و فلان...
این غفلت و بیاعتنایی
مآلش برای شما و اخلاف شما موجب خسارت و ندامت عظیم خواهد گشت. در روز جزا در حضور
خداوند مسئول و شرمنده خواهید شد، از خواب غفلت بیدار بشوید. بر خود و اخلاف خود
ترحم کرده، به معونت و ارشاد و اولیای دولت و به اتفاق و اتحاد علمای دین راه ترقیی
خود را بپایید.
چون هاتف غیبی از
ایراد این مقالات فارغ گشت – بنده از خواب بیدار گشتم – در حالتی که بدنم از صولت
تقریرات هاتف به شدت تمام میلرزید پس از آنکه آرام حاصلم شد، عزم این کردم، با
یکی از دوستان که تواریخ و احادیث اسلام اطلاع کامل داشت ملاقات کرده، سرِّ این
معنی را بفهمم که چرا سایر ملل به چنان ترقیات عظیمه رسیدهاند و ما در چنین حالت
کسالت و بینظمی باقی ماندهایم. جوابم چنین داد که بنیان و اصول نظم فرنگستان یک
کلمه است و هرگونه ترقیات و خوبیها در آنجا دیده میشود، نتیجهی همان یک کلمه
است.
گفت اهل مملکت شما از
اصول مطلب دور افتادهاند. پرسیدم چگونه؟ دوست مزبور جواب داد که بعضی از شما نظم
و ترقیی فرنگستان را از فروعات غیر برقرار میدانید و برخی از علوم و صنایع تصور
مینمایید، مانند تلغراف و کشتیها و عرادههای بخار و آلات حربیه که اینها نتایج
است نه مقدمات؛ و فقط به نظریات ساده قصد نظر میکنید و از عملیات صرف نظر مینمایید
و اگر میخواهید در ایران اسباب ترقی و مدنیت راه بیندازید، در بدو کارها از تعیین
کلمهی واحده غفلت مینمایید و هرگاه کسی از دانشمندان اسلام محض خدمت وطن تالیفی
بر این مواد مینویسد از تاریخ و صنایع فرنگستان تعریف میکند و از بنیان و اصول
عمل ادارهی آنها اشاره نمینماید و این است که کودهای (قانونcode - ) کارگزاران دول اسلام بیاثر مانده.
گفتم چگونه با یک
کلمه؟ مگر با یک کلمه این همه ترقیات میتواند حاصل برد؟ آن یک کلمه چیست، معنیی
آن را به من بیان کنید.
گفت معنیی "یک
کلمه" را من میگویم و شما در رسالهی خود درج نمایید.
مقدمهی رساله موسوم
به: "یک کلمه"
میرزا یوسف خان
مستشارالدوله
افزودنی–
رسالهی "یک
کلمه": اقتباس – ترجمهای از "اصلیترین" مواد، به تشخیص میرزا
یوسف خان!، و نه همهی آن - از اصول قانون اساسیی فرانسه (مقدمهی قانون اساسی پس
از انقلاب کبیر 1789) است، همانکه حالا به عنوان اعلامیهی حقوق بشر شناخته میشود. مستشارالدوله آن را در سال 1287 هجری قمری (1870 میلادی) در پاریس نگاشته است.
آدمیت در کتاب "فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت" مینویسد: "تاجایی که به
تحقیق پیوسته او – مستشارالدوله - در ایران اولین نویسندهایست که - در "یک
کلمه" - گفت منشاء قدرت دولت ارادهی جمهور است. وی مینویسد "اختیار و
قبول ملت اساس همهی تدابیر حکومت است و این کلمه از جوامعالکلام است."
درخصوص تفکیک قدرت دولت از قدرت روحانی نیز اولینبار او سخن راند. این فکر نو و
مترقی را نیز در ایران آورد که افراد مُسلم و غیر مسلم (یعنی اقلیتهای مذهبی) از
نظر حقوق اساسی برابرند و همچنین که شاه و گدا در برابر قانون مساوی هستند. میرزا
یوسفخان با توجه به افکار عامه و مقتضیات زمان کوشش کرده آن اصول قانون اساسی
فرانسه را با مبانی شرع اسلامی تطبیق دهد. از اینرو در تایید اصول مزبور از آیههای
قرآن و احادیث و اخبار و گفتههای علمای بزرگ اسلام شواهدی آورده است" و یک
کلمه را به تالیف آورده.ماشاالله
آجودانی در "مشروطهی ایرانی" در نفوذ و اهمیت آن چنین میگوید: "یک کلمه، سالها به
عنوان یکی از منابع مهم مربوط به مشروطیت و آزادی، مورد مطالعه آزادیخواهان و
مشروطهخواهان ایران بود... در شرح حال مستشارالدوله به کرات نوشتهاند: هنگامیکه
او را زنجیر کرده، به قزوین تبعید و زندانی کردند، کتاب یک کلمه را آنقدر بر سرش
کوفتند که بر اثر عوارض آن، چشمانش آب آورد".
No comments:
Post a Comment