"میگویند
من انگلوفیل هستم، درست است تکذیب هم ندارد اما من انگلوالاغ نیستم، از کسی اطاعت ندارم، انگلیسیها را از همسایه شمالی برای ایران بهتر میدانم. اما فیل هستم."* / سیدضیاءالدین
برافکندن دولت با حمله
نظامی کودتا
(به
روایت یحیا دولتآبادی)
سپهدار اعظم، رییس دولت،
با وزرای خود سرگرم کار یا در حال بیتکلیفی و انتظار است و از اقدامات کمیته
زرگنده به دستور سفارت انگلیس البته بیخبر نیست و میداند انگلیسیان نقشهیی
دارند و قطعن به موقع اجرا میگذارند، میداند تغییر اوضاعی میشود ولی نظر به
روابطی که با سفارت و کارکنان کمیته دارد، تصور میکند نتیجهها همه به دست خود او
خواهد آمد و چیزی که تصور نمیکند این است که او از میان برود و شخص پادو او رییس
دولت بگردد.
اینک به قزوین رفته ببینیم
آنجا چه خبر است. اسمارت انگلیسی دستوردهنده و ادارهکننده این جنبش است، سیدضیاءالدین و رفقای کمیتهیی او قوهی ایرانی سیاسی او هستند و رضاخان، سرتیپ
قزاق، قوهی اجراکننده نظامی وی. این هیات مصمم میشوند با یک عده قزاق که جمعآوری
شده به تهران بیایند دولت سپهداری را برهم زده دوایر دولتی را تصرف کنند، اشخاصی
از ملیون و رجال دولتی را که وجودشان در غیر زندان شاید با اجرای مقاصد منافی بوده
باشد حبس سازند و روح قرارداد وثوقالدوله را که به تصرف درآوردن زور و زر مملکت
باشد به این صورت عملی نمایند، حکومت ملی و قانون اساسی مملکت را هم که موی دماغ
آنها شده است معنن زیر پا بگذارند.
بدیهیست سلطان احمدشاه را
چنانکه از پیش گفته شد اغفال کرده و با تطمیعی که شده است او را با خود همراه
کردهاند و جز همراه شدن چه میتوانسته بکند در صورتیکه نکرده است آنچه را که
باید کرده باشد؟
بههرحال، عصر یکشنبه دوم
حوت برج حوت، اردوی قزاق به چهار فرسخی تهران یعنی به شاهآباد میرسد به ریاست
رضاخان امیرپنجه.
سیدضیاءالدین مبلغی پول به
اجازه سفارت انگلیس از بانک شاهی گرفته، جامه تازهیی را که بعد از بیرون شدن از
عبا و عمامه خواهد در بر کرد همراه برداشته، به پیشواز اردوی قزاق میرود. صاحبمنصبان
ارشد سفارت انگلیس هم دراین استقبال کردن او را تنها نمیگذارند.
یحیا دولت آبادی |
ینزدیک غروب آفتاب روز
مزبور به توسط صاحبمنصبان ژاندارمری که اردوی آنها در یوسفآباد نزدیک تهران اقامت
دارد، به دولت و دربار خبر میرسد که اردوی قزاق رو به تهران میآید و به ژاندارمری
نظر خصمانه میکند.
رییسالوزرا میخواهد
وانمود کند که ازین پیشآمد به کلی بیخبر است و این یک طغیانیست از طرف قزاقخانه
به زور کرده باید جلوگیری کرد.
بهر صورت در دربار اضطراب
شدید هویداست و کسیکه اضطرابی ندارد شاه است و ولیعهد. چنانکه گفته شد ادیبالسلطنه
در شاهآباد با بعضی از صاحبمنصبان قزاق صحبت میدارد ناگاه سیدضیاءالدین را در
لباسیکه ندیده بوده است میبیند که تعارف مختصری به وی نموده با نمایندگان انگلیس
و صاحبمنصبان قزاقخانه به مجلس مشاورهی نظامی میرود و بعد از چند دقیقه با اردو
به طرف تهران روانه میگردد.
معاون مزبور تنها و
بلاتکلیف مانده تا مامور برگردانیدن او به تهران آمده او را از بیتکلیفی درآورده
در تهران ساعتی چند توقیف و بعد آزاد میگردد.
اردو به شهر نزدیک میشود،
ادارهی ژاندارمری در تحت امر سرهنگ حبیباللهخان شیبانی، مهیای جلوگیری میشود
ولی به آنها از شهر خبر میرسد که به جای خود نشسته، متعرض اردوی قزاق نبوده
باشند.
دراین صورت پیشقراول اردو
بیمانع پشت دروازه تهران میرسد، دروازه را گشوده دیده وارد شهر میشود.
اعضای جزء نظمیه تهران، از
اصل واقعه بیخبر هستند، گفتم اعضای جزء، بلی، زیرا رییس نظمیه که وسیندهال سوئدی
است و خود جزو کمیته آهن است و ممکن نیست بیخبر بوده باشد، ولی به مصلحت تابعینهای
خود را اطلاع نداده است.
نزدیک نصف شب یا پاسی
گذشته اردو وارد شهر میشود و با چند تیر توپ خوابها را بیدار و همه را از آمدن
خود خبردار میسازد و چون به میدان توپخانه میرسند، در تصرف نمودن مرکز نظمیه از
مامورین جزء بیخبر اندک مقاومت دیده، زدوخورد بسیار مختصری شده چند نفر آژان مجروح
و مقتول میگردند و شهر به تصرف قزاق در میآید.
بدیهی است از صدای توپ و
تفنگ، اضطرابی در خلق تهران حاصل است ولی بیش از نیم ساعت طول نمیکشد که سروصداها
افتاده، بیخواب و یا بدخوابشدگان دوباره به خواب میروند. ژاندارم و پلیس هم میفهمند
تکلیف آنها اطاعت کردن از فرمانده این قوه کودتاکننده است و به ادای تکلیف خود میپردازند.
صبح روز سیم حوت
هزارودویستونودونه (1299) یکی از روزهای تاریخیست. مامورین نظمیه از هر طرف به
اتفاق قزاق برای انجام خدمت حرکت مینمایند و ماموریت عمدهی آنها گرفتار کردن
شاهزادگان و رجال معروف متمول است و یک عده از ملیون که آنها را به قزاقخانه برده،
توقیف مینمایند.
گرفتاری این مردم موجب
وحشت شده، جمعی که محل نظر هستند مخفی و جمعی به خیال فرار کردن میافتند در صورتیکه
بیرون رفتن از شهر ممکن نیست.
تلگراف و تلفن و پست به
کلی تعطیل است. دوایر دولتی بسته و از کودتاکنندگان جز گرفتن و توقیف کردن اشخاص
کاری دیده نمیشود.
بدیهی است درین گیرودار
دو مقصد هست، یکی جلوگیری از حصول عکسالعمل این انتهاض به دست مخالفین و دیگر
وانمود کردن که این نهضت سوسیالیستیست برضد سرمایهداران و اعیان و اشراف.
و ازین دو مقصد مهمتری هم
شاید بوده باشد که از کیسه متمولین توقیفشده مخارج این اردوکشی دریافت شود،
چنانکه بعد بدان اشاره خواهد شد.
درین روز بیانیهی مختصری
به امضا رضا، رییس کل قوا و تحت عنوان "حکم میکنم" مشعر بر لزوم اطاعت
و حفظ انتظام نشر میشود و روز بعد بیانیهی مفصل به همین امضا به صورت ذیل منتشر
میگردد:
« هموطنان،
وظایف مقدسه فداکاری نسبت
به شاه و وطن ما را به میدانهای خونین مرگباری که قشون دشمن برای تسخیر ایران و
تهدید پایتخت با قوای فزونتر و اسلحه مکملتر تشکیل نموده بود [کشاند]، افراد
دلاور قزاق این وظیفه مقدسه را با جان و دل استقبال کردند زیرا تنها قوهی منظم
ایرانی که میتوانست وظیفه مدافعه وطن را ایفا نماید همین قوه و افراد آن بودند که
بدون لباس، بدون کفش، بدون غذا، بدون اسلحه کافی، سینه و پیکر خود را سپر توپهای
آتشفشان نمودند، غیرت و حمیت ایرانی را ثابت و دستجات انبوه متجاسرین را از پشت
دروازه قزوین تا ساحل دریا راندند.
اگر فداکاری و خدمات
جانبازنه اردوی قزاق نتیجه مطلوبه را حاصل نکرد و نتوانستیم خاک مقدس وطن و عصمت
برادران گیلانی خود را از دست دشمن نجات دهیم، تقصیری متوجه ما نبود بلکه خیانتکاری
صاحبمنصبان و کسانیکه سرپرستی امرو به آنها محول شده بود موجب عقیم ماندن نتیجهی
خدمات ما گردید ولی باز افتخار میکنیم که فوران خون قزاقان دلیر توانست پایتخت
وطن مقدس ما را از استیلای دشمن نجات دهد. اگر خیانتکاران خارجی توانستند نتایج
فداکاریهای اولاد ایران را خنثا نمایند برای این بود که خیانتکاران داخلی ما را
بازیچه دست و آلت شهوترانی خود و دیگران قرار میدادند. هنگام عقبنشینی از
باتلاقهای گیلان در زیر آتش توپ دشمنان احساس نمودیم که منشا و مبدا تمام بدبختیهای
ایران، ذلت و فلاکت قشون، خیانتکاران داخلی هستند. در همان هنگام که خون خود را در
مقابل دشمن مهاجم میریختیم، به حرمت همان خونهای پاک مقدس قسم خوردیم که اولین
موقع فرصت خون خود را نثار نماییم تا ریشهی خیانتکاران خودخواه تنپرور داخلی را
برانداخته، ملت ایران را از سلسله رقیت مشتی دزد خیانتکار آزاد نماییم.
مشیت کردگاری و خواست حضرت
خداوندی این فرصت را برای ما تدارک دیده، اینک در تهران هستیم. ما پایتخت را تسخیر
نکردهایم زیرا نمیتوانستهایم اسلحه خود را در جایی بلند کنیم که شهریار مقدس و
تاجدار ما حضور دارد، فقط به تهران آمدیم برای اینکه پایتخت خود را پاک و شایسته
این نماییم که معنی حقیقی سرپرستی مملکت و مرکزیت حکومت بدان اطلاق گردد، حکومتی
که در فکر ایران باشد، حکومتی که فقط تماشاچی بدبختیها و فلاکت ملت خود واقع
نگردد، حکومتی که تجلیل و تعظیم قشون را از اولین سعادت مملکت به شمار آورد، نیرو
و راحتی قشون را یگانه راه نجات مملکت بداند، حکومتی که بیتالمال مسلمین را وسیله
شهوترانی مفتخواران تنبل و تنپروران بیحمیت قرار ندهد، حکومتی که سواد اعظم
مسلمین را مرکز شقاوتها و کانون مظالم و قساوت نسازد، حکومتی که در قطار سرزمین آن
هزارها اولاد مملکت از گرسنگی و بدبختی حیات را بدرود نگویند، حکومتی که ناموس و
عصمت گیلانی، تبریزی، کرمانی را با خواهر و مادر خود فرق نگذارد، حکومتی که برای
زینت و تجمل معدودی بدبختی مملکت را تجویز ننماید، حکومتی که بازی دست سیاسیون
خارجی نباشد.
ما سرباز هستیم و فداکاروحاضر
شدهایم برای انجام این آمال خون خود را نثار نماییم و غیر از قوت و عظمت قشون
برای حفظ شهریار و وطن مقدس آرزویی نداریم. هرلحظه چنین حکومتی تشکیل شود و موجبات
شرافت وطن، آزادی، آسایش و ترقی ملت را عملن نمودار سازد و با ملت نه مثل گوسفندان
زبان بسته رفتار نماید بلکه به معنی واقعی ملت بنگرد، آن لحظه است که ما خواهیم
توانست به آتیه امیدوار بود چنانکه نشان دادیم وظیفه مدافعه وطن را ایفا نماییم،
با تمام برادران نظامی خود، ژاندارم و افواج پلیس که آنها هم با دلهای دردناک شریک
فداکاریهای اردوی قزاق بودند، کمال صمیمیت داشته و اجازه نخواهیم داد که دشمنان
سعادت قشون، بین ماها تفرقه و نفاق بیفکنند. همه شاهپرست و فداکار، همه اولاد
ایران، همه خدمتگزار مملکت هستیم.
زنده باد شاه ایران
پاینده باد ملت ایران
قوی و باعظمت باد قشون و
قزاقان دلاور ایران
رییس دیوزیون قزاق
اعلیحضرت شهریاری و فرمانده کل قوا
رضا.»
این بیانیه منتشر میشود و
درصورتیکه با دربرداشتن قسمتهای سیاسی که با توجه به آنچه در فصلهای اخیر کتاب
ذکر شده بر خوانندگان پوشیده نیست راجع به قصور و تقصیر دولتهای پیش حقایقی را هم
در بردارد، در خلق تهران اثر نیکو نبخشید و هرکجا چشم پلیس و قزاق را دور دیدند از
دیوارها کندند و نابود ساختند، چرا؟ برای آنکه در این پیشآمد انگشت خارجه میدیدند
و نمیتوانستند قضاوت کنند که شاید روزی برسد که این پیشآمد ساخته شده مقدمه یک
نهضت حقیقی ملی شمرده شود و در پس این
مجاز حقیقتی هویدا گردد.
بالجمله در تهران و اطراف
آن حکومت نظامی به تمام معنی دایر میگردد و از دروازههای تهران بیاجازه حکومت
کسی حق خارج شدن ندارد، راهها در دست قوای نظامی است. در ولایتهای نزدیک مانند
قزوین و قم و غیره به فوریت حکومت نظامی اعلام میشود و به ولایتهای دوردست با تلگراف
دستور میدهند که هریک از حکام اوامر دولت تازه را اطاعت کردند به جای خواهند بود
و هرکدام سرپیچی کردند دستگیر شده به مرکز فرستاده شوند و روی این خطاب هرکجا
ادارهی قزاق بود به رییس آن اداره و هرکجا قزاق نبود به رییس اداره ژاندارمری
بود.
این عملیات لشکری.
و اما ترتیب امور کشوری.
روز سوم این واقعه یا ششم
برج حوت، سیدضیاءالدین با دستخط همایونی که عینن نوشته میشود رییس دولت میگردد:
« نظر به اعتمادی که به
حسن کفایت و خدمتگزاری جناب میرزا سیدضیاءالدین داریم، معزیالیه را به مقام ریاست
وزرا برقرار و منصوب فرموده، اختیارات تامه برای انجام وظایف خدمت ریاست وزرایی به
معزیالیه مرحمت فرمودیم.
جمادیالاخری 1339،
محل صح همایونی »
خوانندگان این نکته را
باید متوجه بوده باشند که در حکومت مشروطه ملی، پادشاهی که خودش دارای اختیارات
تام نیست چگونه میتواند در غیاب مجلس به رییس دولتی اختیارات تام بدهد؟ ازینجا میتوان
استنباط کرد که برای مشروطه و قانون اساسی در این وقت در دربار و در دیده دولت
تشکیلدهندگان چه اعتبار و احترامی باقی مانده است و باز هم به شاهدهایی برای
تایید این مدعا به زودی برخواهند خورد. بالجمله علاوه بر این دستخط همایونی برای
تقویت کار رییس دولت از طرف شاه تلگرافی خطاب به حکام ولایتها صادر و مخابره میشود
به صورت ذیل:
« حکام ایالات و ولایات در
نتیجه غفلتکاری و لاقیدی زمامداران دورههای گذشته که بیتکلیفی عمومی و تزلزل
امنیت و آسایش را در مملکت فراهم نموده، ما و تمام اهالی را از فقدان هیات دولت
ثابتی متاثر ساخته بود، مصمم شدیم که به تعیین شخص لایق خدمتگزاری که موجبات سعادت
مملکت را فراهم کند به بحرانهای متوالی خاتمه بدهیم. بنابراین به اقتضای استعداد و
لیاقتی که در جناب میرزا سیدضیاءالدین سراغ داشتیم، اعتماد خاطر خود را متوجه معزیالیه
دیده، ایشان را به مقام ریاست وزرا انتخاب و اختیارات تامه برای انجام وظایف خدمت
ریاست وزرایی به معزیالیه مرحمت فرمودیم.
شهر جمادیالاخری 1339،
محل صح همایونی.»
پس از این مرحله و بعد از
چند روز که کلیه روزنامهها تعطیل است و در هشتم برج حوت، بیانیه رییسالوزرا
منتشر میگردد:
«هموطنان!
پس پانزده سال مشروطیتی که
به قیمت گرانبهاترین خون فرزندان ایران خریده شده، پس از پانزده سال امتحانات و
تجربیات و تحمل انواع محن و مصای،ب پس از پانزده سال کشمکش با اشکالات غیرقابل
تصور داخلی و خارجی وطن ما به روزگاری افکنده شد که نه تنها هیچیک از سیاستمدارن
وقت نخواستند بار گران مسئولایت زمامداری را به عهده گیرند، بلکه حتا مبعوثین و
وکلا جرات نکردند که به وظایف خویش اقدام نمایند و از قبول تحمل این بار استنکاف
ورزیدند، آیا مسبب و مسئول این وضعیت و بیتکلیفی چه اشخاص بودند؟
کسانیکه ملت را به وعدههای
مشروطیت و آزادی و استقرار قانون و عدالت فریب داده، در همان حال این مواعید را
حجاب قرار دادند تا در سایه آن رویه هرج و مرج، اساس انتفاع شخصی و لجامگسیختگی
اصول ملوکالطوایفی قرون وسطی، اصولیکه با سیاهی و تیرگیهای فجایع و خیانات
احاطه شده بود مستقر سازند.
چندصدنفر اشراف و اعیان که
زمام مهام مملکت را به ارث در دست گرفته بودند، مانند زالو خون ملت را مکیده، ضجه
وی را بلند میساختند و حیات سیاسی و اجتماعی وطن ما را به درجهیی فاسد و تباه
نمودند که حتا وطنپرستترین عناصر، معتقدترین اشخاص به زنده بودن روح ملک و ملت،
امید خود را از دست داده، کشور ایران را در میان خاک و خاکستر سرنگون میدیدند.
پژمردگی و افسردگی و
بالاخره نزدیک شدن آخرین لحظات اندیشهآور، ادامه وضعیات را غیرممکن ساخت. موقع
فرا رسید که عمر حکومت این طبقه سپری گردد، مسبب فلاکت و پریشانی ایران که باز هم
دست نالایق خویش را از عمارت فروریخته ایران نمیکشیدند به حساب دعوت شوند.
بالاخره روز واژگون و
انتقام فرا رسید. در این روز تاریخی و هولناک است که اراده نیرومند اعلیحضرت اقدس
شاهنشاه زمام امور را در دست من جای میدهد، مرا روی کار میآورد. اکنون قضا و قدر
مرا تعیین کرده است که مقدرات و سرنوشت ملت خود را در این موقع بحران و خطرناک در
دست گرفته، وی را از آن پرتگاهی که حکومتهای بیاراده و نالایق پرتاب کرده بودند
نجات بخشم. با اطلاع و احاطه از مشکلات سهمگین وقت، من اطاعت امر تاجدار ارجمند و
این پیشآمد را وظیفه مقدسه وطنپرستی و انسانیتدوستی گرفته، شانههای خویش را
حاضر برای قبول این بار مینمایم.
من امر خسرو متبوع [...] خویش را اطاعت و این بار را قبول میکنم؛ نه از آن جهت که به لیاقت شخصی خود اعتماد
میکنم، بلکه اعتمادم
اول به خدای متعال بخشنده
نیرومند و دلیریست که خدمتگزاران و پاک نیتان را هدایت و راهنمایی مینماید.
دوم به شاهنشاهی ایران است
که پرتو علاقه وی بر سعادت وطن، مانند خورشید درخشان و قلبش از فرسودگی و ضعف ملت
و مملکتش خونین است.
سیم، بر قشون شجاع و
وفاداری که دشت و هامون را با خونهای خویش در راه وطن گلگون کرده و بالاخره به حس
فداکاری هموطنان عزیزی است که با چشمهای باز گذشته را نگریسته و آینده را منصفانه
قضاوت و حکمیت خواهند نمود.
هموطنان!
شما بهتر از همهکس واقف و
مطلعید از وظایف شخصی که در یک چنین موقع سهمگینی بار مسئولیت را به دوش میگیرد،
زیرا شما هستید که جبات و موجودیتتان آغشته فلاکت، بدبختی، ناامنی و بیتکلیفی
است.
هموطنان!
لازم است عمارات متزلزل و
لرزانی که مفتخوران در آن آشیانه نهادهاند سرنگون گردد. لازم است اداراتی که
تاسیس آنها برای اسراف و تبذیر مال و پولی است که با قطرات عرق تود ملت تحصیل شده،
یا بالاتر و بدتر از همه به قیمت شرافت و استقلال ایران از اجانب قرض شده است از
میان برود و به جای آن مبانی محکمی استوار گردد که وظیفه خدمتگزاری به مملکت را از
عهده برآید. موقع فرارسید که شرافت و استقلال وطن به شکل پول در جیب مفتخوران فرو
نرود. باید سعی و کوشش نمود که مملکت با عواید داخلی خود اداره شود و برای گردش
دوایر مفتخواری محتاج به قرض از اجانب نگردد. انجام این امر یعنی محو و انهدام
مفتخواری و ایجاد مبانی امنیت و رفاه و استفادهی کارگران از مشقت خویش، اولین
وظیفه من خواهد بود. لازم است بنیان عدلیه ما که مرکز فجایع و جنایت است واژگون و
معدوم گشته، بر روی خرابههای وی یک عدالتخانه حقیقی که ارکانش مبنی بر عدل و نصفت
باشد بنا گردد، زیرا فقط چنین عدالتخانهای میتواند شالوده یک حکومت عادلی بوده
باشد.
لازم است قیمت زحمت و مشقت
کارگران و دهقانان سنجیده گشته و دوره فلاکت و بدبختی آنان خاتمه یابد. برای این
مقصود اولین اقدامی که باید به عمل آید تقسیم خالصجات و اراضی دولتی مابین
دهقانان و همینطور وضع قوانینی که زارع را از املاک اربابی بیشتر بهرهمند سازد و
در معاملات ارباب با دهقانان تعدیلی شود و موجبات صحی و زندگانی آنان را تامین
کند. لازم است وضعیت هرج و مرج کنونی مالیه و تشکیلات سویی که مهمترین عامل اخلال
آن بوده است محو گشته، به جای آن تشکیلاتی برقرا گردد تا مالیاتهایی که از ملت
گرفته میشود با رعایت کمال اقتصاد و صرفهجویی صرف حوایج ملت گردد.
لازم است که اخلاق و قوای
روحیه و احساسات ابنا وطن ما به وسیله تعلیمات ملیه وطنپرستانه نمو و ترقی نماید
تا وطن ما، موطن فرزندان لایق فداکار گردد.
لازم است مدارسی تاسیس
گردد که برای کشور ایران، آری برای ایران که مانند خورشید فروزان و آبادان بود و
اکنون از تمدن و ترقی دور افتاده است، تدارک فرزندان لایق و شایسته نماید. بهرهمند
شدن از نعمت تعلیم و تربیت نباید از حقوق مختصه طبقات متمول اولاد و وارثان ظالمان
بیلیاقت گردد، بلکه برعکس، تمام طبقات مردم و دهقانان باید از نعمت تعلیم و تربیت
بهرهمند شوند.
لازم است تجارت و صناعت به
طرق علمی تشویق گشته، حیات تجاری و صنعتی ما از ورطه کنونی که نتیجه ضعف اداری
است، خلاصی یابد.
لازم است سختی و گرانی
زندگانی که به واسطه فقدان وسایل حمل و نقل و شدت احتکاری و درعین حال زینت و
تجملات بیهوده غیرقابل تحمل گردیده، خاتمه یابد. لازم است وسایل ترفی را که با
استقرار وسایل حمل و نقل و ارتباطات میسر میگردد، برقرار نمود.
علاوه بر مراتب فوق و توام
با تغییرات متحتمه، مقرر خواهد شد که اقدامات جزییه برای خاتمه دادن به وضعیات
فلاکتآمیز پایتخت و سایر مراکز ایران به عمل آید.
برای این مقصود بلدیه
معاصری با تشکیلات وسیع و مهمی تاسیس خواهد شد که پایتخت ایران منظری شایسته کرسی
یک دولت شاهنشاهی را داشته و فلاکتهای بیحدوحصر سکنه آن خاتمه یابد. همین اقدام
نسبت به سایر بلاد ایران به عمل خواهد آمد، زیرا نباید محروم از نعمتی باشند که
پایتخت از آن متمتع است. از برای اینکه تمام این اقدامات میسر گردد، باید قبل از
همهچیز و مافوق هرگونه اقدامی، مملکت دارای قشونی گردد که دشمنان خارج و داخل را به حساب دعوت نماید. لازم است امنیت در
محوطه شاهنشاهی ایران حکمفرما گردد و این فقط در پرتو قشون و قوای امنیه میسر میشود،
فقط سپاهیان دلیر ما قادرند که حیات و هستی مملکت را تامین نموده، ترقی و سعادت و
اقتدار را فراهم سازند، قبل از همهچیز قشون، همهچیز اول برای قشون و باز هم برای
قشون. این است اراده و مرام ما تا زمانیکه قشون به درجات عالیه خود نایل گردد.
اما سیاست خارجی ما. در
اینجا هم یک تغییر اساسی لازم است.
لازم است یک سیاست
شرافتمندانه بر مناسبات ما با ممالک خارجه حکومت داشته باشد. در این ایام هیچ مملکتی
بدون ارتباط با جامعه ملل نمیتواند زندگانی نماید. بعد از جنگ بینالمللی اول که
مبانی تشکیلات جدیده دنیا اصول مشارکت و دوستی شده است، اصول مزبور در وطن صلحجوی
ما بیش از سایر نقاط قابل اتخاذ است. ملت ما انساندوست است، نسبت به جمیع ملل
خارجه مهربان و شفیق و صمیمی است. ملت ما وارث حکم و اندزهای اعصار و قرون متوالیه
است، حکمی که حسن مناسبات بینالمللی را مقرر میدارد؛ ولی بدیهی است دوستی ما
نباید وسیله استفادههای غیرمشروع اجانب گردد که در جامعه ملل به شرافت و استقلال
ایران لطمه وارد گردد.
مناسبات ما با هریک از دول
خارجه نباید مانع از حسن مناسبات و دوستی با سایرین گردد. به نام همین دوستی
کاپیتولاسیون را که مخالف استقلال ملک و ملت است الغا خواهم نمود و برای موفقیت در
این مقصود و اینکه اتباع خارجه از عدالت تام بهرهمند بوده حقوق خود را بتوانند
دفاع نمایند، ترتیبات و قوانین مخصوصه با محاکم صلاحیتداری وضع و ایجاد خواهد شد
تا همه نوع وثیقه داشته باشند.
برطبق اصول فوقالذکر
اعلام میدارم که بعضی از امتیازاتی که در گذشته به اجانب داده شده است باید اساسن
مورد تجدید نظر واقع گردد. ما باید به تمام همسایگان به نظر دوستی نگریسته و با
همه آنها مناسبات حسنه همجوارانه داشته باشیم و روابط مودت و تجارت را محکم کنیم.
درین تجدید تشکیلات ما
بایستی در استفاده از مساعدتهای جمیع دول اعم از اینکه مساعدتهای مزبوره به صورت
مستشار یا سرمایه باشد، آزاد باشیم و هیچ ملتی هرقدر قوی و نیرومند باشد نباید ما
را محدود نماید. ما آزادیم و آزاد باقی خواهیم بود.
به نام همین اصول، و به
خاطر همین اصول است که من الغا قرارداد ایران و انگلیس، مورخ اوت 1919 را اعلام میدارم.
قرارداد که موقع انعقاد
آن، وضعیات دنیا دگرگون بود، موجباتی که ما را ناگزیر به استفاده از آن مینمود
دیگر وجود ندارد. اراده قطعی اصلاحات داخلی و تصمیم به عظمت و نیرومندی قشون ما را
از احتیاج به قراردادهایی که در نتیجه وضعیات تغییر یافته دنیا و حوادث بر ما
تحمیل گشت، مستغنی میسازد.
من الغا قرارداد ایران و
انگلیس را اعلام میدارم تا تاثیرات سویی بر سیرهی ما نداشته باشد زیرا در صدسال
اخیر در سختترین و تیرهترین دقایق تاریخ ما، انگلستان به دفعات دست دوستانه خود
را برای مساعدت نسبت به ایران دراز کرد، از طرف دیگر ایران نیز به دفعات نسبت به
انگلیس صداقت و وفاداری خود را ثابت نمود؛ بنابرین نباید گذارد یک چنین دوستی
تاریخی به واسطه عقد قراردادی کدر گردد.
الغا قرارداد هرگونه
سوتفاهمی را که مابین ملت ایران و انگلستان وجود داشته معدوم و شالوده جدیدی را
برای مناسبات صمیمانه با تمام ممالک طرحریزی خواهد نمود.
تخلیه ایران از قشون اجانب
مهمترین موضوعیست که اساس مناسبات دوستی ما را با دول همجوار مستحکمتر خواهد
نمود و انتظار داریم پس از تصدیق قرادادهایی که نماینده ما با حکومت مسکو منعقد
نموده، باب روابط ودادیه با روسیه مفتوح و نگرانی توقف قشون اجانب به وسیله تخلیه
از هر دو طرف به عمل آید.
هموطنان!
به نام شاهنشاه جوانبخت ما
که از اعلیحضرت وی جمیع قوا و احکام ساطع است،
به نام قشون دلیر و فداکار
وی،
من شما را به انتظام و سعی
و کوشش در نجات وطن دعوت مینمایم.
من اعتماد به مشارکت شما
دارم.
من اعتماد به وطنپرستی
شما دارم.
از تمام شما درخواست مینمایم
که به وسیله طرح و پیشنهادها و تقدیم افکار و مشورتهایی که در نزد من کمال وقع و
تعظیم را خواهد داشت، مرا مساعدت کنید.
اکنون اعلام میدارم که
ازین به بعد فرصت ملاقات کمتر خواهم داشت، لکن هرگونه مسایلی که کتبن ارسال گردد
مورد توجه و مطالعه کامل واقع خواهد شد. در همان حال اعلام میدارم که هیچچیز و
هیچ ملاحظه مرا از مهمی که برعهده گرفتهام بازنخواهد داشت، زیرا پس از تفضلات
سبحانی و تاییدات اولیای اسلام به توجهات قاهرانه شهریار ارجمند مستظهر و به نیات
پاک وی متکی هستم، حتا اگر برادرم در نجات مملکت از مصایب کنونی مخالفت ورزد، به
او رحم نخواهم کرد.
هموطنان!
شما را به انتظام و کار دعوت
مینمایم.
هشتم حوت یکهزار و دویستونودونه
1299
سید ضیاءالدین طباطبایی
رییسالوزرا»
خوانندگان کتاب من نیکو میتوانند
در موضوع مندرجات این بیانیه و میزان ارزش آن قضاوت کنند، مخصوصن در موضوع سیاست
خارجی و به هرصورت این بیانیه حماسهآمیز به یک مقاله سیاسی و اجتماعی که بخواهند
برای درج کردن در روزنامه تنظیم کنند بیشتر شباهت دارد تا به دستور اساسی یک دستور
اعظمی و نکته مهم در این بیانیه نام نبردن از قانون اساسی مملکت است مگر به صورتی
که در آغاز نگارش به آن اشاره شده است و دیگر به کلی مسکوت عنه مانده در صورت ظاهر
وگرنه غیر مستقیم آن را هدف تیر کشندهای هم ساختهاند، چنانکه به زودی خواهید
خواند.
بالجمله، دولت نظامی تازه
به کارروایی میپردازد و قوهیی که بتوان تصور کرد به آسانی زیر بار اوامر او نرود
قوهی ژاندارمری است که به گفته بعضی از سیاستمداران خارجی از حدود خود تجاوز کرده
و رنگ قشونی به خود گرفته است، ولکن پیشبینی که برای این کار شده این محذور را
برطرف میسازد و آن این است که یکی از صاحبمنصبان ژاندارمری، ماژور مسعودخان
کیهان، از اعضای حوزه سیاسی سیدضیاءالدین، وزیر جنگ کابینه اوست و به علاوه گلرب
سوئدی رییس کل تشکیلات ژاندارمری را داخل سیاست کودتایی کردهاند و از هرگونه
مخالفتی که بخواهند بکنند جلوگیری خواهد کرد، خصوصن که به قونسولهای انگلیس در
ولایات، از طرف سفارت آنها دستور میرسد که در اجرای اوامر دولت تازه با مامورین
اجرا مساعدت نمایند. این است که به زودی نفوذ حکومت جدید به اغلب ولایتها سرایت میکند،
مگر در چند ایالت که محتاج به عملیات میشوند مانند خراسان که قوامالسلطنه برادر
وثوقالدوله والی آنجا مخالفت میکند و به کنل محمدتقیخان، رییس ژاندارمری محل،
دستور میدهند او را گرفتار کرده، تحتالحفظ به تهران میفرستند و محبوس میشود و
کرمانشاهان که صارمالدوله مسعود، والی غرب، اطاعت نکرده او نیز به دست ژاندارمری
محل توقیف و به مرکز فرستاده میشود و فارس که دکتر محمدخان مصدقالسلطنه والی آن
ایالت پس از اندکی مقاومت استعفا داده با حمایت ایل بختیاری از گرفتاری محفوظ میماند
و مانند گیلان که از حکومت تازه در آنجا اثری ظاهر نمیشود، به واسطهی نفوذ روسهای
بلشویک و به سبب اقتدار میرزاکوچکخان در جنگل که هنوز به مخالفت خود با حکومت
مرکزی باقی است.
اما احوال محبوسین.
محبوسین، جمعی در تهران و
نواحی آن در اداره قشونی محبوسند و جمعی به خارج یعنی به دوردستتر فرستاده شدهاند
و نوعن با آنها بدرفتاری میشود، مخصوصن با اشخاص متمول که برای گرفتن قسمتی از
تمول آنها کیسههایی دوخته شده است و در این بیپولی و با این ارودکشی به مساعدت
نقدی آنها احتیاج دارند، اما آنها هم به آسانی سر کیسهها را باز نمیکنند و از
زحمت و بیاحترامی دیدنها اندیشه نمینمایند خصوصن که به زودی میفهمند خطر جانی
متوجه آنها نیست که از دادن پول خودداری میکنند، مگر بعضی از آنها که مختصر وجهی
میدهند و بعضی که تعویضاتی به دولت میسپارند و مگر از آنچه از اموال آنها از
قبیل وسایل نقلیه به عنوان ضرورت قشونی ضبط حکومت نظامی میگردد.
گفته شد محبوسین دانستند
خطر جانی متوجه آنها نیست، بلی، پولداران از حبسشدگان اغلب از خارجهدوستان بودند
و انگلیسیان که اکنون به جای همه خارجهها نشستهاند و زمام حقیقی امر در دست
آنهاست به مصامحت وقت و لزوم وجود موقتی یک حکومت ضد اعیان و اشرافی سبب گرفتاری
این جمع شده است و آن سیاست که تمام شد، اینها هم آزاد میشوند و به علاوه به
واسطه این گرفتاری موقتی تحصیل وجاهت ملی کرده، بعد از این از وجود آنها بیشتر
استفاده خواهد کرد.
نقل از "حیات
یحیی"، فصل 26، نوشته یحیا دولتآبادی
* از مصاحبه با سیدضیاء در
سال 1346، نقل از مقاله "کودتایی که تاریخ ایران را رقم زد"، نوشته مسعود
بهنود
No comments:
Post a Comment