قسطنطنیه و احوال آن *
یک
استانبول 658 سال قبل از میلاد این شهر به دست مغار بیزانس یکی از پادشاهان بنا و پایتخت گشته در یکصد و نود و نه سال بعد از میلاد به دست سپیتم سور پادشاه معروف اروپا خراب شده، یکصد و سی و چهار سال مخروبه ماند بعد از آن به دست قسطنطنین کبیر پادشاه بزرگ روم ساخته، مرکز سلطنت او و قسطنطنیه نامیده شده. در این وقت که من به این شهر وارد میشوم میرزا رضاخان ارفعالدوله (...) از طرف دولت ایران سفیر کبیر است.
از طرف سفیر کبیر و تجار ایرانی استقبال شده به احترام به منزلی که از پیش مهیا کردهاند وارد میگردم. ایرانیان استانبول بیشتر اهل آذربایجان و ترک زبانند. از ولایات دیگر ایران کمتر کسی مقیم آنجاست. من چون زبان ترکی نمیدانم در زحمت هستم که با غیر از ایرانیان آمد و رفت کنم و حال اینکه دوست میدارم با ترکان جوان و مشروطهخواهان عثمانی الفت و آمیزش نموده از افکار آنها استفاده نمایم.
ترکان جوان آزادیطلبان عثمانی سالهاست در خط آزادی مملکت خود مجاهده کرده در ممالک آزاد مانند فرانسه و سویس و غیره اجتماعات داشته، خدمات شایان به ملت خود نمودهاند و قوت داده است خیالات آزادیطلبانهی آنها را تابش نور علم در قلوب جوانان تربیت شدهی ایشان در ظرف سی چهل سال اخیر که مکاتب و مدارس این ملت مانند مکاتب ملل متمدنه دایر بوده، زیر دست اساتید کامل، اطفال آنها تربیت شده از اوضاع دنیا با خبر گشتهاند، خصوصا مکاتب حربیه که توانایی دولت را به دست آزادیطلیبان دانشمند داده است با این هیجان عقلانی ملت حوزه اول استبدادی که تعبیر به سرای سلطنت و باب عالی میشود، دایره موحشی تشکیل داده که سد محکمی در برابر آزادی ملت بوده باشد، حتا آنکه الفاظ مثمر بر آزادی که در زبان آزادیطلبان دایر است از قبیل حریت – مساوات – وطن – حقوق ملی – اخوت و نظایر اینها در محاورات و مکاتبات ممنوع بوده است، حتا آنکه نام حمید و حمیده گذاردن به پسر یا دختر از منهیات شمرده میشده مبادا نام سلطان به زبان بیاید.
بالجمله داستان کلمات ممنوعه برای دخل مستبدین و ظالمین مملکت شاید اهمیتش در دولت عثمانی از کلمه "بابی" در مملکت ما کمتر نبوده. این اداره ستمکار جمعی کثیر اجزا داشته که خفیه خوانده میشدند، روسا و تابینها تمام از اشخاص شرور دل و دشمن آزادی بشر انتخاب میشدهاند و این جمع کثیر به جان مردم بیچاره افتاده باید از راه جلوگیری از آزادی ملت بدبخت گذران و مداخل کنند. بعلاوه سلطان امر داده است هر یک از مامورین دولتی یک مقصر سیاسی را معرفی کند، پنجاه لیره به او انعام داده شود و ارتقا رتبه حاصل نماید پس برای رسیدن به این مبلغ و تحصیل ارتقا رتبه کمتر روز و شبی بوده که جمعی از جوانان بیگناه وطن را از لشکری و کشوری دستگیر ننموده، تحت استنطاق جابرانه درنیاورده آنها را مقصر نکنند و بعد از صدمات بسیار و شکنجههای بیشمار که از آن جمله بوده در آوردن ناخنهای دست و پای ایشان با اسباب مخصوصی که برای این حرکت وحشیان ساخته بودند و بدترین عذابهاست در آخر شب آنها را به دریای مرمره نیانداخته خوراک ماهیان ننمایند؛ تقصیری که برای آن بیچارگان ثابت میشده این بوده است که در مکتوبی یکی از الفاظ ممنوعه را نوشتهاند یا در محاورهای از آن الفاظ استعمال نمودهاند. سلطان "حمید ثانی" سی و دو سال تا کنون روزگار سلطنت خود را گذرانیده و نصف آخر این مدت را در تحت چنین قدرت جابرانه طی نموده، هیچگاه از سرای سلطنت بیرون نمیآید مگر روزهای جمعه که با ترتیب مخصوص و در میان یک حلقه نظامی از سرای تا جامع حمیدی که مسافت کمیست آمده یا اشخاص محترمی که به مملکت ورود میکنند در همان روز در حالتی که آنها غرفهی مخصوصی مشرف بر خیابان معبر سلطان به تماشا ایستادهاند از دور تعارفی نموده، بعد از بازگشت نمودنش به سرای، هر کدام را که لازم باشد به طور خصوصی چند دقیقه میپذیرد. هیاتی از وزرا و روسای مستبد بدخواه ملک و ملت و خراب کنندهی خانهی رعیت، بر باد دهندگان ناموس دولت دور سلطان را احاطه نمودهخ، همه وقت دست یکدیگر را گرفته نگاهداری اساس استبداد را عهدهدار شده، سلطان را در تنگنای خیالات وحشتناک از ملت نگاه داشته، نمیگذارند بر خلاف مقصود خود کلمهای به سلطان گفته شود. هروقت احتمال میدهند کسی بر ضد آنها بخواهد اقدامی بکند، فورا به اداره خفیه اشاره نموده به بهانهای او را گرفتار و به دیار عدم میفرستند. سلطان در سرای یلدوز تمام لوازم عیش و عشرت خود را فراهم آورده است که هیچگونه احتیاج به خارج شده از سرای ندارد. حرمسرای سلطان که پر است از ماهرویان پری پیکر در تمام دنیا ضربالمثل میباشد، دولتیان هم وسایل سرگرمی سلطان را به عیش و عشرت تا آنجا که در قوه دارند فراهم مینمایند تا آسوده خاطر بر مرکب آرزوی خود سوار باشند.
* از "حیات یحیا" جلد سوم
نوشتهی یحیا دولتآبادی
(ادامه دارد)
No comments:
Post a Comment