سواد جواب میرزا فتحعلی
برادر مهربان من میرزا آقا اطالالله عمرکم!
نامهی شیرین شما رسید. تصنیف شما را خواندم و شما را هزار تحسین و آفرین میفرستم و از غیرت و ذوق شما وجد میکنم و امیدوارم که درین یک فن شریف که به اصطلاح فرنگیان فن دراما مینامند همیشه صرف اوقات خواهید کرد و ترقیات زیاد خواهید نمود و به دیگر هموطنان و همزبانان و همکیشان خودتان درین فن رهنما خواهید شد.
اما چون هنوز اول کار شماست، لهذا مرا لازم است که پارهای قصورات آن را برای شما نشان بدهم که بعد از این با بصیرت بوده باشید، تا به تصنیف شما درین فن هیچکس جای ایراد نشود و تصنیف شما مقبول خاص و عام گردد.
قبل از شروع به تعداد قصورات باید دانسته باشید که طیاطر (تئاتر) چه چیز است.
طیاطر عبارتست از یک اطاق بلند وسیعالفضا که در توی آن از سه طرفش متصل به دیوار حجرههای کوچک تحتانی و فوقانی رو به طرف رابع طاق تعبیه یافته است. اهل ولایت از اشراف و تجار و کسبه و از هر صنف مردم که میل داشته باشند ذکورن و اناثن، شبها با اجرت دخول، داخل این اطاق شده و در حجرهها و بعضی در زمین طاق بر سر صندلیها مینشینند و نظاره میکنند و گاهگاه شاه مملکت نیز با عیال و اطفال خود به طیاطر تشریففرما میشود و در حجرهای که برای او مخصوص است مینشیند. آنوقت ماهران فن دراما که ایشان را به اصطلاح فرنگیان آقتور (اکتور) مینامند هریک با لباس و وضع مخصوص داخل طاق شده شبیه سرگذشتی را که پیش از وقت معین شده است میآورند و نظارهکنان مکالمات ایشان را استماع میکنند.
پس در مطالب سرگذشت هر کیفیتی و عملی و حرفی که فیالجمله استهجان دارد باید هرگز وقوع نداشته باشد. درینصورت در سرگذشت اشرفخان نقل خلا و لفظ نجس و لفظ سکهسکه جواز ندارد و باید عوض شود.
حالا بیاییم به قصورات:
اول، شروط فن دراما تقاضا میکند که عمل هریک از اعضای مجلس به دقت تمام از مکالمهاش امتیاز یابد؛ مثلن وقتیکه باید عمل عضو مجلس بیان شود اسمش را در فوق سطر جداگانه نباید نوشت، لازم است که اسمش متصل به همان سطر نوشته شود که شامل است به عمل او. وقتیکه مکالمهی عضو مجلس مرقوم میگردد، اسمش را در فوق سطر جداگانه باید نوشت.
دوم، هر عضوی که در سرگذشت، مکالمه یا عمل دارد باید اسمش در ابتدای تصنیف نوشته شود، مثلن اسم مادر سارا که شرفنساست باید در ابتدا مرقوم گردد؛ و لازم است که در ابتدا اسم فرامرزبیگ نوشته شود تا معلوم باشد که طوطیخانم چه کس است؛ و اسمهای بعضی فراشها نیز که در سرگذشت اشرفخان مکالمه و عمل دارند در ابتدای سرگذشت مرقوم نشده است.
سیم، در فن دراما قاعده اینست که در آخر مجلس اگر ممکن است جمیع اعضای مجلسها به یک جا جمع آیند و هرگاه اجتماع همهی اینها امکان نداشته باشد باری اقلن دو ثلث ایشان باید در آخر مجلس به یک جا جمع شوند و مکالمهی خودشان را به اتمام رسانند و سرگذشت را تمام کنند، اما در سرگذشتهای شما اعضای مجلس در آخر سرگذشت به یک جا جمع نمیشوند.
چهارم، غرض از فن دراما تهذیب اخلاق مردم است، و عبرت خوانندگان و مستمعان. پس باید در نزد اشرفخان(نام کامل این نمایشنامه "سرگذشت اشرفخان" است، توضیح از گردآورنده) ندیمی نیز بوده باشد که رفتار و عمل او را با رعایای عربستان، در هرموقع که اشرفخان را به پول دادن مجبور میکنند، به او تعداد بکند. مثلن در ابتدای تصنیف گویا نوشتهاید آخوند محسن، معلم فرزند اشرفخان و ندیم او که او را نیز با خود به پای تخت آورده است، هروقت که اشرفخان از ستم شخص اول و طرارخان داد و فریاد میکند، آخوند محسن به او میگوید:
آخوند محسن - «خان آیا من به شما مکرر نمیگفتم که با رعایای فلان محل چنان و چنان رفتار مکن، مظلمه به گردن مگیر، آه و نالهی بینوایان بیاثر نخواهد ماند.»
ازین قبیل چیزها در هر دفعه با عبارات مختلفه، که جمیع اعمال و حرکات اشرفخان در عربستان به مستمان آشکار و معلوم گردد. و در جواب سرزنشهای آخوند محسن، اشرفخان نیز باید با اقسام مختلفه از عمل و کردار خود در عربستان اظهار افسوس و ندامت بکند.
علاوه بر این طوری بکنید که اشرفخان جمیع پولهای خود را بدهد، مقروض هم گردد، باقیدار هم ماند، و از عمل و رفتار خود در عربستان از درون دل پشیمان شود، و دوباره خلعت حکومت نپوشد. از حکومت و امارت، که برای او به غیر از مرارت و ندامت نتیجهای نبخشیده، توبه کند. با خدای خود عهد و پیمان بندد که اگر ازین ورطه خلاصی یابد برود در ملک موروثی خود ساکن شود، و از جمیع اسم و رسم و جاه و جلال چنین دولت بینظم و بیاعتبار، طمع بریده تا آخر عمر گوشهنشین باشد. بعد از این او را به نوعی خلاص کنید.
نقل سکینهی کاشی را نیز دراین سرگذشت باید انداخت و اشرفخان را آدم معقول و با آبرو باید نمود. نایب کدخدا به بهانهی دیگر از او پول طلبد.
از آن طرف طوری بکنید که شاه به بهانهای به شخص اول و طرارخان غضبناک شود، جمیع مایتملک ایشان را از دست ایشان بگیرد، و ایشان را مفلس و رسوا بکند که خسرالدنیا و الاخرة بشوند، چنانکه مکرر مشاهده کردهایم. کیست نداند که آخر و عاقبت میرزا ابراهیمخان شیرازی و میرزا ابوالقاسم فراهانی و میرزا تقیخان و میرزا آقاخان و دیگران به کجا رسید.
به همین طور تصنیف شما کامل و موجب عبرت خوانندگان و شنوندگان خواهد شد و تصنیفی خواهد بود که در کل ایران نظیر نداشته باشد.
پنجم، آن رفیق شما که نقل روباه شیخ سعدی را به شما خاطرنشان کرده است، حق دارد. نوشتن و منتشر کردن این قبیل چیزها در حق معاصرین محل خطر است، وانگهی در مملکتی مثل ایران که هنوز بر عمل چاپ و تصنیفات ارباب خیال آزاد مطلق داده نشده است، پس باید چه کرد؟ مطلب نیز خیلی عمدگی دارد. نوشتن بسیار واجب است... علاج آسانست: تاریخ وقوع گزارش را میاندازید به عصر شاه سلطان حسین صفوی، که در دولتش نظم نبود. گویا در عصر سلطنت او اشرفخان از عربستان میآید و بدان بلا گرفتار میشود. در آن صورت هیچکس گریبان شما را نمیتواند گرفت و معاصرین هم حساب خودشان را ازین سرگذشت خواهند برد. اگر از طرفی بحث وارد شود که شاه سلطان حسین بسیار سلیمالنفس بود به شخص اول طرارخان غضبناک نخواهد شد، جواب میتوانید داد که شاه سلطان حسین هم به آن سلامت نفس که داشت شخص اول خود را بدبخت کرده است و بسیاری را از بزرگان کشته است. غضبناک شدن همیشه از قهاری نمیشود، از سستی و بینظمی هم به وقوع میآید.
معهذا اگر جای بحث است به عوض او دیگری را بنویسید به غیر از شاه عباس اول، چونکه دولتش با نظم بود.
اگر اسم اشرفخان در زمرهی معاصرین معروف است تغییرش بدهید، مثلن حیدرخان یا رستمخان بگویید. پایتخت هم اصفهان است.
درین سرگذشت این مطلب را نیز فراموش مکنید که اشرفخان به وقت شب با عملهی خود حرف میزند. طلوع صبح را اشاره باید کرد تا رفتن او به دیوانخانه ممکن شود. کی صبح شد که او به دیوانخانه میرود؟ مگر شب رفته است؟
دیگر، در هرجا در موقع خود و وضع مجلس طیاطر را بیان باید ساخت. مثلن اشرفخان میخواهد به دیوانخانهی شخص اول روانه شود. درین موقع وضع دیوانخانه را وصف میکنید تا اینکه ماهران فن دراما یعنی آقتورها که شبیه سرگذشت را در طیاطر میآورند، موافق وصف شما به وضع مجلس طیاطر تغییر داده در طرفةالعین شکل آن را، که گویا سابقن اطاق اشرفخان بود، به شکل دیوانخانهی شخص اول مبدل کنند.
ششم، از همهی سرگذشتهای شما نقل کوکب و دهباشی قاسم (اسم کامل این نمایشنامه "طریقهی حکومت زمانخان در بروجرد" است. توضیح از گردآورنده) بهتر و دلنشین است. اسم این سرگذشت را سرگذشت دهباشی قاسم و کوکب بنهید، چونکه زمانخان درین سرگذشت چندان عمل ندارد. بعد از آن طوری بکنید که حاجی رجب از عمل خود منفعل گردد، از جندهبازی و شرابخوری توبه کند و هم او را قدری جوانتر به نظر بدهید.
بعد ازین خواننده متوجه کوکب است: حسن و رعنایی و دلربایی او را قدری زیادهتر وصف بکنید و زیادهتر واضح بنویسید که گویی او خودش حاجی را به شبههی میلش به طاوس از دیدار خود محروم کرده است، و حاجی رجب به اختیار خود ازو کنارهجو نشده است و در حقیقت به طاوس میل ندارد بلکه از عشق کوکب بیآرام است. و در آخر طوری بکنید که کوکب از سخاوت و جوانمردی حاجی رجب بسیار متاثر شده با خلوص نیت در دل خود از حیلهی خود پشیمان بشود، و به حاجی رجب از ستم این حکام بیمروت و این بیهنران و تنپروران بیغیرت به مقام شکایت آید و بگوید که ایشان چگونه ناجوانمردانه و ناکس و رذیلالطبعاند که رزق خودشان را از وجه کسب ما ضعفا با شر و شلتاق تحصیل میکنند؛ به عوض اینکه به تجارت و زراعت ولایت رواج و رونق دهند و به آبادی و معموری قریهها بکوشند، خودشان نیز بهرهیاب شوند و به دیگران بهره برسانند. بعد ازین از حاجی رجب استدعا بکند که او را به کنیزی قبول نماید و او را به حبالهی نکاح خود در آورد. یک پارچه نان خود را از او دریغ ندارد و او را از چنگ آن دنی طبعان خلاص کرده از رسوایی دنیا و عذاب آخرت نجات دهد. حاجی هم، رضا میدهد و او را به زنی قبول میکند، سرگذشت تمام میشود.
همهی این مطلب باید با عبارات شیرین و موثر ادا گردد. زور قلم شما را درین عبارات خواهم دید انشاءالله. اما کوکب مبادا حیلهی خود را به حاجی رجب خبر بدهد، آنوقت محبت مبدل به عداوت میشود.
دلتنگ نشوید که زحمت شما را تجدید میکنم، و در تصنیف عجله مکنید. این تصنیف است، از شما به روزگاران یادگار خواهد ماند؛ باید کامل و بیقصور و مقبول طبایع باشد. معهذا منفعت دنیا نیز در ضمنش هست. مثلن اگر تصنیف شما دلپذیر و شورانگیز و فرحافزا بشود، بعد از چاپ از هر طرف هزارهزار خریدارش پیدا خواهد شد. به چه کار مشغول خواهید بود که ازین بهتر باشد؟ اگرچه بنابر شروط فن دراما نقل جندهبازی نیز خالی از استهجان نیست و شبیه این نقل را نیز در طیاطر نمیتوان آورد، نهایت برای خواندن زیاده عیب ندارد، بدان منظور که در مملکت شما اغلب شر و شلتاق حکام از منبع همین چیزهاست و نوشتن این چنین سرگذشت از واجبات است. از طرف دیگر احتمال تشبیهش در ایران متصور نیست چونکه در آنجا هنوز طیاطر احداث نشده است، خاصه که سرگذشت کوکب بسیار شیرین نوشته شده است و به فن دراما از بابت حیله و تدبیر کمال مطابقت دارد مگر در یک جا...
گوش کنید !
شبیه سرگذشت کوکب را به همان علت که نوشتم در مجلس طیاطر نمیتوان آورد، اما چون این سرگذشت نیز بر وضع فن دراما نوشته شده است، لهذا مطابقت کامل به جمیع شروط آن واجب است و غفلت از آن شروط به هیچ وجه جایز نیست، تا خواننده خیال نکند که مصنف از شروط فن دراما اطلاع ندارد. آیا غفلت شما ازین شروط درین سرگذشت کدام است؟
نگاه کنید من به شما نشان بدهم:
کوکب به حاجی رجب نامه مینویسد و آن را به آقا باجی نمیخواند؛ حاجی رجب نیز نامه را در کاروانسرا جهرَن نمیخواند که مبادا یزدانبخش و اهل کاروانسرا بشنوند. پس حضراتیکه در مجلس طیاطر نشستهاند نشنیدند که کوکب چه چیز نوشته است. از آن طرف حاجی رجب جواب مینویسد و آن را نمیتواند که در کاروانسرا به آقاباجی بخواند. آقاباجی جوابش را میآورد میدهد به کوکب. کوکب نیز جواب حاجی رجب را به آقاباجی نمیخواند. پس حضار مجلس طیاطر باز نشنیدند و ندانستند که حاجی رجب چه جواب نوشته است.
اصلاح:
وقتیکه کوکب نامه را نوشته، تمام میکند به آقاباجی رجوع کرده میگوید:
کوکب – آقاباجی گوش کن که به حاجی رجب چه چیز نوشتهام!
شروع میکند به خواندن نامه. بعد آقاباجی میرود. درین مقام که آقاباجی میرود، وضع مجلس طیاطر باید تغییر یافته کاروانسرا و حجرهی حاجی رجب به نظر آید، بنابر وصف شما.
وقتیکه آقاباجی جواب حاجی رجب را میرساند، باز کوکب به آقاباجی رجوع کرده میگوید:
کوکب – آقاباجی گوش کن که حاجی رجب چه جواب نوشته است.
شروع میکند به خواندن جواب. اینجا باز مجلس طیاطر باید تغییر یابد، باز اطاق کوکب به نظر آید.
پس حضار مجلس طیاطر همه شنیدند و دانستند که کوکب چه چیز نوشته بود و حاجی رجب چه جواب داده بود. سطور جواب حاجی رجب را در کاروانسرا به قلم آوردن لزوم ندارد. تنها این کفایت میکند که حاجی رجب جواب مینویسد میدهد به دست آقاباجی و سطور جوابش در موقع خواندن کوکب نوشته خواهد شد.
دیگر هرچه که اقاباجی در راه گفته است مثلن بر پدر مکر زنها لعنت... حضار مجلس طیاطر نشنیدهاند این را نیز بدین طریق اصلاح باید کرد.
مثلن آقاباجی این حرفها را در راه نگوید، داخل اطاق کوکب بشود، گویا کوکب هنوز در اطاق نیست یا در حیاط است یا در مطبخ است، آنوقت آقاباجی این حرفها را به زبان بیاورد:
آقاباجی – بر پدر مکر زنها لعنت... الی آخره.
پس حضار مجلس طیاطر حرفهای آقاباجی را کلن شنیدند. بعد از این کوکب داخل اطاق میشود.
خلاصه این قبیل ملاحظات را باید همیشه مرعی داشته باشید، باید همیشه مجلس طیاطر در نظر شما باشد. مثلن وقتیکه اشرفخان برخاسته بسمالله میگوید بعد به زبان میآورد: «خدایا تو مرا از دست این گرگهای آدمخوار نجات بده» باید حضار مجلس طیاطر این حرفهای او را بشنوند.
درینصورت عمل او را، که رفتن و داخل شدن به دیوانخانهی شخص اولست، باید از کلام او جدا نوشته باشید.
دیگر، در ابتدای سرگذشت کوکب اشاره بکنید که این سرگذشت اگرچه بر طرز فن دراما نوشته شده است اما برای خواندنست، نه برای تشبیه در مجلس طیاطر، زیراکه از بابت پارهای کیفیات مناسبت مجلس طیاطر ندارد.
غرضم ازین اعلام اینست که خوانند بداند که شما بر شروط فن دراما واقف هستید و اسهجان نقل جنده و جندهبازی بر شما پوشیده نیست.
دیگر، در اثنای آنکه کوکب در اطاق خود مشغول نوشتن نامه است و در اثنای آنکه حاجی رجب در حجرهی خود مشغول نوشتن جوابست، باید در مجلس طیاطر در برابر حضار مجلس سکوت و خاموشی واقع نشود. در اطاق کوکب آقاباجی را با کنیزش مشغول حرف زدن بکنید، تا کوکب نامه را تمام کند. در حجرهی حاجی رجب، یزدانبخش را با آقاباجی مشغول حرف زدن بکنید تا حاجی جواب را بنویسد تمام کند.
این کیفیت باید در هر مقام منظور شما بوده باشد، یعنی مادام که در مجلس طیاطر پرده انداخته نشده است باید هرگز سکوت و خاموشی در برابر حضار مجلس رو ندهد و باید ایشان همیشه در حالت سامعین باشند و متصل چیزی بشنوند.
هفتم، در سرگذشت آقاهاشم (نام کامل این نمایشنامه "حکایت عاشق شدن آقاهاشم خلخالی و حوادث آن زمان" است، توضیح از گردآورنده) چونکه او بیچیز و مال است، طوری بکنید که باری فرزانه و باسواد و باوقار به نظر آید. بع علت اینکه خواننده یا مستمع مایل به طرف اوست و طالب خوشبختی اوست. درینصورت روا نیست که پایهای او را به فلک بگذارید و او را مجنون صفت بنامید.
دیگر، معشوقهی او را برای آب آوردن بر سر چشمه مفرستید. ملاقات ایشان را در محل دیگر که باعث تحقیر هیچ یک از ایشان نشود قرار بدهید.
دیگر، سارا دختری به نظر میآید بسیار بیشرم و بیحیا مثل سوزمانیها بلکه زیاده بدتر. این صفت مغایر طبیعت دخترانست و مخالف شروط فن دراما. طوری بکنید که سارا با شرم و حیا به نظر آمده باشد.
پس به جمیع مکالمات او با مادر و سایرین تغییر بدهید، و تریاک خوردن او را و یک مشت از گیسوهای خود کندناش را، و بوسیدنش روی پای گلاندام باجی را منویسید. سارا تنها با آقاهاشم میتواند آزاده حرف بزند و هرچه دلش بخواهد بگوید.
دیگر برادر من میرزا آقا!
سهو عمده و در اشد مرتبه مخالف شروط فن دراما اینست که حاجی پیرقلی به آقاهاشم میگوید که دخترم سارا را من خودم خواهم گرفت، به کسی نخواهم داد.
واویلا، مگر چنین حرفها را در فرنگستان در مجلس طیاطر پدر در حق دختر خود میتواند گفت. البته این حرفها را تغییر بدهید.
دیگر، به جهت آقاهاشم نیز فکری باید کرد که از فقر نجات یابد. مثلن برای عروسی او مجلس طوری برپا سازید، و در اثنای عیش فراشی را از طرف حاکم به نزد او بفرستید که بگوید آقاهاشم مژده باد، عموی تو، فلانکس که در حاجی ترخان تجارت میکرد، وفات کرده است. چون وارثی نداشته است جمیع دولت خود را که پنجاه هزار تمانست به اسم تو وصیت کرده است. تنخواه را فرستادهاند به قونسولگری روس در رشت، باید بروی قبض کنی.
صدای شادی از اهل مجلس بلند میشود، سرگذشت به آخر میرسد.
هشتم، سرگذشت شاه قلی میرزا (اسم کامل نمایشنامه "حکایت شاهقلی میرزا در کرمانشاه" است. از توضیح گردآورنده) سراپا بد است، آن را بسوزانید. به ارباب خیال شایسته نیست که این قبیل چیزها را به قلم بیاورند. ایرج میرزا حرکت بدی کرده بر سر عموی خود رسوایی فراهم آورده است، والسلام. این قبیل حرکت فیمابین مردم عمومیت ندارد، بازیچهی لغو و بیمزه است با استهجانات زیاد، منافی شروط فن دراما که شنیدنش به اکثر طبایع خوش نمیآید، خاصه که رسوایی در حق یکی از افراد خاندان سلطنت حالیه است و احتمال خطر هم دارد.
باقی امیدوارم که تصنیفات خودتان را به همان قرار که من نشان میدهم به تکمیل رسانیده، چاپ بکنید و منتشر بسازید و به ملت خدمتی بکنید، و بعد از این نیز به نوشتن این قبیل تصنیفات مشغول بشوید و به جوانان قابل نورسیده هم فن دراما را تعلیم نمایید که هریک از ایشان درین فن که اشرف فنون اهل یوروپاست چیزی خیال کرده بنویسند، بلکه از یمن اهتمام شما این فن شریف و این رسم جدید تصنیف فیمابین ملت ما نیز شهرت به هم رساند و بر همه کس معلوم گردد.
در فرنگستان مصنفان این فن به حسب استعداد هریک از ایشان به درجات عالیه رسیدهاند و بلند نامی و اشتهار فوقالغایة یافتهاند و مقرب بارگاه سلاطین شدهاند و مستحق تعظیم و تمجید ملت گشتهاند، به مرتبهای که ملت بعد از وفات ایشان به جهت اظهار شکرگذاری در مقابل هنر ایشان عمارات رفیعالبنا یعنی نشانگاه ببر سر مزار ایشان تعمیر کرده است.
از جملهی چنین اشخاص مستحق تعظیم مولییر و شکسپیر است و هم سایرین که تعداد هریک لزوم ندارد.
دور گلستان و زینتالمجالس گذشته است. امروز این قبیل تصنیفات به کار ملت نمیآید. امروز تصنیفی که متضمن فواید ملت و مرغوب طبایع خوانندگانست فن دراما و رومانست. رومان نیز قسمتی از شعبهی فن دراماست که تعریفش محتاج به شرح مطولست. آن را از فرنگیان که در سفارت ایشان خدمت میکنید زبانی بپرسید که بیان سازند.
از وصول کاغذهای من مرا آگاهی بدهید و بعد ازین مکاتبت خودتان را از من دریغ مدارید. به جان عزیز شما قسم که به مثابهای از شما خوشنود گشتهام که از دور چشمان شما را میبوسم.
28 ژوئن سنهی 1871 در ییلاق قوجور، مِن توابع تفلیس.
از برادر شما میرزا فتحعلی آخوندزاده قلمی گردید.
از کتاب "مقالات" میرزا فتحعلی آخوندزاده
گردآوردهی باقر مومنی
توضیحات
- میرزا آقا تبریزی در نامهای که خود برای آخوندزاده فرستاده نوشته است که چندین سال در معلمخانهی پادشاهی بغداد و اسلامبول کار میکرده و اینک هفت سال است که در سفارت فرانسه مقیم تهران منشی اول است. تنظیمکنندهی کتاب "شرح آرشیو. ف. آخوندزاده" اظهار عقیده کرده است که میرزا آقا "دانش اجتماعی وسیعی دارد".
- در آرشیو آخوندزاده در باکو، مجموعهی خطی این چهار نمایشنامه به انضمام موخرهای در حدود هفتاد و پنج صفحه، که میرزا آقا دربارهی تیاترهای خود نوشته، وجود دارد. برخی از نمایشنامهها تکتک بدون اسم نویسنده و یکبار هم سه تای آنها یکجا در برلن از طرف مجلهی کاوه در تاریخ 1340 ه.ق (1300 ه.ش) چاپ شد که ناشر آنها را به غلط به ملکم نسبت داده بود. در این چاپها به هیچیک از انتقادات میرزافتحعلی اعتنایی نشده و آنها را با همان نقایص چاپ کردهاند. شاید میرزا آقا در آنها دست نبرده است.
از باقر مومنی
- میرزا آقا از تحصیلکردههای دارالفنون بود، زبان فرانسوی را آموخته و به زبان روسی آشنایی داشت، البته زبان ترکی را هم خوب میدانست. در خدمت وزارت امور خارجه به ماموریت اسلامبول و بغداد رفته بود، در مراجعت قریب هفت سال به عنوان "منشی اول" در سفارت فرانسه در تهران کار میکرد. نخست با معرفی جلالالدین میرزا - که با میرزا فتحعلی دوستی داشت و آخوندزاده از او خواسته بود برای برگرداندن تمثیلات (مجموعه نمایشنامههای آخوندزاده) از زبان ترکی به فارسی کسی را به او معرفی کند – در صدد برآمد که تیاترهای میرزا فتحعلی را از زبان ترکی به فارسی برگرداند. اما از ترجمهی خویش خرسند نبود:
« اول خواستم کتاب طیاطر را چنانکه خواسته بودید، به زبان فارسی ترجمه کنم. دیدم که ترجمهی لفظ به لفظ حسن استعمال الفاظ را میبرد و ملاحت کلام را میپوشاند. در حقیقت حیفم آمد و ترجمه را موقوف داشتم... لهذا مختصری به همان سبک و سیاق در زبان فارسی جداگانه نوشتم.» (نامه به میرزا آقا به آخوندزاده، 1288 ه.ق)
او در نامهای که به همراه نمایشنامههایش به آخوندزاده فرستاده، مینویسد:
«از وقتیکه از ملاحظهی کتاب ترکی تصنیف آن سرور محظوظ شدهام... از نکات شیرین و عبارات دلنشین آنها که موجب انواع عبرت و تربیت است بصیرت حاصل کردهام، بر خود لازم شمردم که در این شیوهی خجسته و سبک و سیاق پسندیده، به آن سرور معظم تقلید و پیروی نمایم و مریدانه بساط ارادت بیارایم.»
«چندوقتی این کتاب از بعضی نظرها پوشیده بماند تا وقت اشتهار آن برسد.»
از کتاب "اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده"، بخش دوم: نمایشنامهنویسی، انتقاد اجتماعی - نوشته فریدون آدمیت
No comments:
Post a Comment