مطاع معظم من، دام اقبالکم
به میرزا یوسفخان مستشارالدوله
کاغذ عزیز شما در دوم محرم رسید. نمیدانم سبب تاخیر پوچِت (پاکت) چه بوده است. به هر صورت جمیع دوستان طهرانی من بعد از احداث صدارت عظما مرا بالمره فراموش کردهاند به غیر از شما. شاهزادهی والاگوهر من (شاهزاده جلالالدین میرزا منظور است) دیگر مرا هیچ به یاد نمیآورد و به سه طغرا کاغذم جواب نمیفرستد. میرزا محمد جعفر غراچهداغی دیگر از ترجمهی قامدیها (کمدیها) لب فرو بسته است. علیخان چنان فراموشم کرده است که گویا هیچ مرا نمیشناخت. میرزا تقی طیب کاشانی که به تفلیس آمده بود و وعدهی مکاتبت کرده بود چنان به کنجی خزیده است که از وجودش هم اثری پیدا نیست. حتا پیر جهاندیدهی ما مانکجی صاحب زردشتنژاد نیز که وعدهی فرستادن کتاب انجمنآرای هوشنگ نموده بود، خود را چنان کنار کشیده است که دیگر جرات دم زدن نمیتواند و سه طغرا کاغذم را هم جواب نمینویسد. خلاصه سابقن اوضاع دگرگونه بود، حالا هم دگرگونه شده است. چنان نماند، چنین نیز نخواهد ماند. همهی دوستان را معذور میدارم.
فهمیدن اشارهی شما محتاج به تامل نبود. افرادی را که در تفلیس در ورود آخر به شما دادهام البته خواندهاید.
به ناپاک زاده مدارید امید
که زنگی به شستن نگردد سفید
(سعدی)
کسانیکه تملق و فروتنی در مزاج ایشان تاثیر دارد باز در عقیدهی من از عالیطبعان و بلندهمتان محسوبند، اما در مزاج حریف ما تملق و فروتنی نیز موثر نیست. از هرکس که خوف و هراس در دلش پیداست نسبت به او رسوم خیرخواهی را مرعی میدارد. صفت ناسزایان و دنیطبعان و پستهمتان و جبانان این است.
شما به چه ماموریت به بادکوبه آمدهاید و از اینجا به کجا خواهید رفت؟ پس وزرات عدلیهی شما و نتیجهی رسالهی قانون فرنگیِ شما (منظور رسالهی یک کلمهست) که در تفلیس به من و شیخالاسلام نشان دادید، چه شد؟ وزارت عدلیه را به ظهیرالدوله دادهاند! در تفلیس من از ظهیرالدوله پرسیدم که سواد دارید؟ جواب داد که سواد ندارم. مرد بیسواد چگونه وزارت خواهد کرد؟ پس اعلامات طـُراقا طـُرق شما که در خصوص همین وزارت در چند نمرهی روزنامهی طهران به قلم آورده خونندگان را از به های (؟ نفهمیدم معنی را یا نتوانستم درست بخوانم.) حبابآسای خیالات خودتان اعلان میدادید، چه شد و کجا رفت؟ وضع قوانین شما امروز در ایران به آن میماند که به یک عراده از برای کشیدنش چهار حیوان مختلفالسیر بسته شوند، مثلن یک اسب و یک خر و یک جامیش و یک گاو؛ آنکه اسب است سریعالسیر است، آنکه خر است متوسطالسیر، آنکه جامیش است بطئیالسیر، آنکه گاو است مطلقن با لجاجت مانعالسیر است. در این حالت عراده هرگز کشیده نخواهد شد. اسب به همراهان میگوید: بیایید همت کنید عراده را بکشیم. خر خواهی نخواهی رضا میدهد و حرکت متوسطی میکند. جامیش به کراهت حرف اسب را میشنود و حرکت بطئی میکند. اما گاو نه حرف اسب را میشنود و نه از جا میجنبد. شما ارباب خیال طالبانِ سیر عرادهاید و لیبرالان در ایران شبیه اسباند که پیروان خیال شمایند و سایرین... شبیه خر و جامیش و گاوند که یا به کراهت پیرو خیال شما هستند و یا هیچ نیستند. باید همهی اهل ایران اسب شود، باید همهی ایشان لیبرال گردد. در آنوقت عراده به راه خواهد رفت. اینها همه برای شما تجربه است تا بدانید مادام که "کمالالدوله" منتشر نشده است و در باغ خیالات کل مردم ریشه نفکنده است، مادام که الفباء حروفات منفصله تغییر نیافته و کتابت و قرایت از طرف چپ به طرف راست آغاز نشده است و جمیع مردم بدون استثنا از دهاتی و شهری صاحب سواد و صاحب معرفت نگشته است، جمیع زحمات شما باطل است. رساله – یک کلمه - که شما از یوروپا آورده بودید و جمیع آیات و احادیث را نیز به تقویت مدعای خود در آن رساله دلیل شمرده بودید، نتیجهی خیالات یوروپاییانست. زعمِ شما چنان بود که اتخاذ آن برای تحصیل مراد کافیست، اما غافل بودید از اینکه ترقیِ معنوی و خیالی بدین ترقی صوری و فعلی سبقت و تقدم نجسته است، اتخاذ تجربهی دیگران حاصلی نخواهد بخشید وقتیکه انسان با سوادِ خیال و طرحاندازیِ عقولِ ارباب تجربه پی نبرده باشد. خواهید دید که آخر حریفِ ما به کجا خواهد رسید. خود روحالقدس (میرزاملکمخان) اگر بیاید و الفباء جدید را به کار نیاندازد تلاش و زحماتش حاصلی نخواهد داشت. مگر کافّهی مردم آیات و احادیث را میفهمند؟ مگر چارهی این کار آیات و احادیث است؟ باید مردم به قبول خیالات یوروپاییان استعداد به هم رسانند. باید خیالات یوروپاییان در عقول مردم ایران به تجارت و مصنوعات یوروپاییان سبقت و تقدم داشته باشد. خواهید گفت که میرزافتحعلی، خیال تو نیز امکانپذیر نیست. بلی، علیالحساب این هم راست است، باری، حق در خیال منست و وقتی خواهد رسید که مافیالضمیر ما از خیال من بروز خواهد کرد.
آیا به تفلیس گذار شما خواهد افتاد یا نه؟! من و شیخالاسلام بسیار مشتاق دیدار شما هستیم. کاغذ روحالقدس را بهطوری فرستادم که بیشبهه خواهد رسید.
نمیدانم چه کتاب برای من فرستادهاید. از طرف شما هیچ کتابی به من نرسیده است. البته معلوم فرمایید که کی و به توسط کدام کس فرستادهاید.
شیخالاسلام درود فراوان میرساند. اگر زحمت نباشد فیالجمله کاغذ مفصلی از احوالات و گزارشات خودتان و اوضاع ایران نوشته، بفرستید که به غیر از من و شیخالاسلام هیچکس نخواهد دانست و ما تشنهی دانستن احوالات شما هستیم. از روزنامهی طهران بسیار شاکی و دلتنگم . این بقیهی روزنامهی سفر مازندران و این شکار پیدرپی دوشانتپه نزدیک است که ما را از تفلیس بگریزاند. رشیدپاشا دست شما را میبوسد، غمنازیهای را تمام کرده است، در خانه مشغول تعلم زبانهای عربی و فارسیست، معلم فرنگ نیز دارد، زبان فرانسه را الان بسیار خوب میداند، جوان قابل است، قالبن از استعدادش و اخلاقش خشنودم. پروردگار عالم نورچشمی حسین را و او را در پناه خود نگاه دارد که بعد از ما یادگاران مایند.
در سیم مارس سنه 1872 در تفلیس از مخلص شما
میرزا فتحعلی قلمی گردید.
از کتاب "الفبای جدید و مکتوبات"
گردآونده حمید محمدزاده
چاپ 1357، نشر احیا تبریز
No comments:
Post a Comment